در این هشت قسمتی که از پایتخت۶ پخش شده چند نکته مشهود است که اینجا به اختصار مرورش میکنم؛ پایتخت مثل همیشه حاشیه زیاد داشته، از اعتراض مهرانفر و تنابنده به سانسورها تا توئیت عجیب و غریب جلیل محبی و آن ماجرای تختخواب دو نفره، اینها همه نشانههای مثبتیست که حکایت از دیدهشدن یک مجموعه تلویزیونی دارد، تکلیف ماجرای تختخواب و سانسورها را هم کاربران شبکههای اجتماعی با موضعگیریهایشان روشن کردند.
در واقع هم آن توئیت سختگیرانه و اِنقُلتوار بود و هم نگرشی که به چند دیالوگ انتقادی از مجلس امان نمیدهد، درباره توئیت جلیل محبی هم اگر کسی سکسیستی فکر نمیکرد، با آن توئیت ذهنش رفت به جایی که نباید. نقد عملکرد نمایندگان هم که چه سانسور شود و چه نشود، واقعیتیست غیرقابل انکار که در سردیِ برخی از شهروندان در همین انتخابات متاخر متبلور شده بود.
اما ماجرا اینجاست که اگر قرار است از قِبَل این تنگنظریها یک دوقطبی ساخته شود و سپاه حق و باطل شکل بگیرد، کار گره میخورد. طبیعیست که پایتخت فرهنگ کالت ساخته و مخاطبان تیفوسی دارد اما اگر راه نقد بسته شود همین پایتخت محبوب به ورطه سقوط خواهد افتاد. واقعیت این است که افول پایتخت از فصل پنجم آغاز شد و همچنان سیر نزولی ادامه دارد، کاری با ایدئولوژیزدگیِ این مجموعه ندارم و جایش اینجا نیست، پایتخت حالا دیگر مجموعهای بدون انسجام و مملو از موقعیتهای رهاست که نخ تسبیحش گم شده، انگار این موقعیتها را برای بعدتر دست به دست شدن در اینستاگرام نوشتهاند.
در واقع فیلمنامه مجموعهای از بخشهای مجزاست که به قول مهرزاد دانش، منتقد نامآشنای سینما، شبیه به استندآپ کمدی شده، تاکید بر دیالوگهای پرتابی و پینگپنگی، وامگرفتن از پیشزمینههای ذهنی مخاطب، شیفت فیلمنامه از شخصیت به تیپ و از تیپ به کاریکاتور در نشان دادن آدمهایش از بزرگترین ضعفهای پایتخت است. داستانی که برای رسیدن به نقطه اوج برنامهای ندارد و به خوبی توسعه پیدا نکرده.
با مصادیق ماجرا روشنتر میشود، به طور مثال پس از ناکامی رحمت، قرار است با تغییر رفتار او مواجه شویم، خب آن سکانس کتککاری با بهروز که در مقدمهاش یک واگویهی عصبی هم داشت کافی بود، نبود؟ پس آن سکانس شرح هزینههای دندان فهیمه قرار بود چه چیزی را پیش ببرد؟ این همان وِلشدگی موقعیتهاست! همان پراکندگی و شلختگی که کار را میاندازد.
درباره آن مساله کاریکاتورشدگیِ آدمها و ماجراها که موجب انقطاع نسبت واقعیت با داستان میشود، مثلا شکل مواجه هما با سارا و نیکا و حساسیت روی اینستاگردیِ آنها که اصلا در کار نمینشیند و گُلدرشت است، چرا؟ چون آدمهای داستان حجم عجیبی از بلاهت دارند وواقعی رفتار نمیکنند، انگار از یک کُمیکاستریپ بیرون آمدهاند.
آن تاکید اول یادداشت را دوباره یادآوری میکنم که من از بینندگان پایتخت هستم اما آن چه که دوست داریم باید نقد شود تا سراپا بماند. چند روز پیش، خسرو نقیبی در توئیتر از این مجموعه انتقاد کرده بود و هنوز هم دارد فحش میخورد، به هر حال یادمان نرود، روزی در همین تلویزیون کمدیهای بینقص عطاران را میدیدیم و پنجاه سال قبل مجموعه بینظیر دائیجان ناپلئون ساخته شده و اصلا چرا و از کِی تا حالا، «پایتخت» جزو مقدسات شده؟ قدیسسازی جلوی نقد را میگیرد، آن چه نقد نشود، متعفن خواهد شد.
0 دیدگاه