رومینا دختر 13 ساله تالشی است . رومینا با داس توسط پدرش کشته شد . رومینا عاشق بهمن بود و همین موضوع پدرش را عصبی کرد . جزئیات قتل رومینا را در ادامه می خوانید :
لباس سیاه زنان را همین باد و خاک به هم پیچانده و مویهشان را به آسمان برگردانده بود. دخترها غبار آن چاله سیاه را دیده بودند که بلند میشود. «خاک قبولش نمیکرد.» مرگ، اما راه خودش را میرفت، کار خودش را میکرد. طوفان چند دقیقهای، چون هاتفی بدخبر، با پُر شدن چاله، با تمامشدن دفن تن نحیف دختربچه زیر خاک نمدار روستای سفیدسنگان، راهش را کشید و رفت و صدای مادر و خالهها و دخترخالهها در بهشت فاطمیه پیچید.
تا به حال، صدای مویه زنان تُرک را شنیدهای که چطور لحظههای داغ را با هم قسمت میکنند؟ رعنا و ملیحه و منصوره و زهرا و بقیه به رسم زنان ترک، ناخن به صورت کشیدند و صدای حزن، همه جا را برداشت. «چند دقیقه پیش، کدام دختر روستا را خاک کردند؟» رعنا از خودش پرسید. «دختر من بود؟» رومینا اشرفی، دختر رعنا بود. آن عصر عجیب بهار، او را خاک کردند. رومینا «آن روز» خاک بر سر شد.
زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با ٥٩٧ نفر جمعیت، شنبه سوم خرداد ١٣٩٩، آرام به خانه برگشتند و در راههای خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، گروه مغشوش مردم، آنان که «رضا اشرفی»، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیثهایشان، دختر چهاردهسالهاش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان چشمهای برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روزها جز برای رفتن سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمیآیند.
زنان روستای سفیدسنگان میگویند حالا در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر میکنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از روزی که شنیده رومینا را کشتهاند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روزها جلوی آینه میایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر میکند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیستوسه ساله، امروز، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان میدهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشمهایش دور نمیشود.
محبوبه، رومینا را چندبار در خانهشان دیده بود؛ وقت مشاطهگری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار میکرد و بعد، گوشه خانهاش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانهای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، قتلگاه پسین دختربچهای که فکر کرده بود باید زودتر شوهر کند و فرار با پسر را به قرار ترجیح داده بود، رومینا را دید؛ با شوقی افزون برای زندگی.
آن زندگی حالا از دست رفته است و محبوبه مثل بقیه زنان روستا فکر میکند این پایان منصفانهای برای تمام شدن روزهای یک دختربچه نیست و حق همه زنان است که هر وقت خواستند ازدواج کنند؛ مثل خودش که در پانزدهسالگی و برای فرار از برادرها، در جای خالی پدر و مادر، با یکی از مردان سفیدسنگان ازدواج کرد و از اردبیل به روستا آمد.
او از بحثها و اختلافها درباره «کودکهمسری» خبر ندارد و نمیداند حکم قانون برای ازدواج دختربچهها چیست و چه باید باشد. آن روز که محبوبه شنید رومینا را پدرش در خواب کشته است، برای سر زدن به همان برادرها به اردبیل رفته بود. بازگشت به خاطرات پرخشونت گذشته. محبوبه میگوید اینطور مردن حق هیچ زنی نیست و فرار، دلیل مناسبی نیست برای کشتن یک نفر. «حتی اگر فرار با پسری مثل بهمن باشد.»
به نظر محبوبه و بیشتر زنان روستای سفیدسنگان، پدر رومینا با کشتن دخترش، به مردم و قانون بیاحترامی کرده است. «خودش به جای قانون تصمیم گرفته. این یعنی خیانت.» اگر مرد آزاد شود و برگردد، محبوبه او را نگاه خواهد کرد؟ «به هیچوجه. سلام و علیک چقدر بین روستاییها مهم است؟ ما سلام هم دیگر به او نمیکنیم.»
محبوبه میداند پدر رومینا بر اساس همین قانون، قصاص نمیشود و فکر میکند امیرمحمد، برادر ششسالهاش را که وقت قتل، کنار او خوابیده و خون شاهرگ خواهر روی صورتش ریخته بود، نباید به پدر برگرداند. «وقتی دخترش را کشته، پسفردا به پسرش رحم میکند؟ هرگز.» هرگز با «گ» غلیظی از دهان زن ترک بیرون میآید. هرگز یعنی هیچ. رومینا دیگر «هیچ» وقت نان بهدست به خانه برنمیگردد.
قبرستان؛ هشتم خرداد
شالیزارهای شمال در انتهای سبزیاند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمینها و باغهای پربار میشناسند. حتی وقتی سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازیها لنگ شود هم این تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچهای را شنیدهاند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است.
خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه قبرستان زیبایی. خانه آخرت اهالی شهرها و روستاهای شمال ایران، نشسته بر تپههای سبزی است که هر روز صدای پرندههای شناس و ناشناس، آسمانش را پر میکند؛ خاصه در بهار. بهار امسال، اما چه سایه سنگینی بر روستا انداخت. بر قبرستان هم. آنجا که گوشهاش، قبری کنده شده به قامت یک تردبچه که حالا نامش ورد زبان مردم دنیاست. مادر، با چشمهایی بیسو، تنگ مثل روزهای خرداد امسال، چادر سپیدی را که دختر قبل از فرارش پوشیده و گفته بود چقدر زیباست، روی قبر انداخته و گلهای پرپر قرمز رویش را پوشانده است. پرندهای ناشناس از روی شاخه میپرد و نسیم، چادر سیاه زنان را میتکاند.
خالهها همراه رعنا نشستهاند و سوزی دردمندانه از میان گلوی نازکشان بیرون میریزد. عزاداری در سکوت، با حیایی به رسم زنان روستا. دخترانشان، آیسان، هانیه، فاطمه و مبینا هم نشستهاند کنار مزار دخترخاله و آرام اشک میریزند. اندوه از دستدادن همبازی بچگی برای آدمها سخت است. این آدم را حالا در چهاردهسالگی، رگ گردن زدهاند و آن زیر، در دل خاک تپهای سرسبز خواباندهاند.
آیسان اشکهایش را با آستین پاک میکند؛ فراری کودکانه از زیر بار خشم. رومینا یعنی صیقل داده شده؛ پاک و پاکیزه؛ جلا یافته و صاف. آیسان تا امروز به معنی اسم دخترخاله فکر نکرده بود. او همسن رومیناست و حالا با چیدن شمعهای کوچک سفید عزا روی خاک و پاشیدن عطر روی آنها، یکبار دیگر بازی را آغاز کرده است. آیسان میگوید رومینا از بچگی تودار بود و حتی وقتی بعد از آن فرار سهروزه، برگشت و به خانه آنان رفت به میهمانی، لب از لب باز نکرد؛ که چرا آن پسر را دوست دارد، چرا رفته و چرا دلش نمیخواسته برگردد. فقط این را گفته بود که او دوستم دارد و من را آزاد میگذارد. آرزوی آزادی، از چشمهای مشکی دخترخالههای او هم حالا، جایی میان جنگل و قبرستان و دریا پیداست.
آنچه به زبان نمیآید ریشههای محکمی دارد. آیسان چندبار پیامهای رومینا را دیده بود که برای خودش میفرستد؛ پیامهای کوتاه صوتی در تلگرام. دختربچهها رازهایشان را پیش خودشان نگاه میدارند. گفتن از عشقهای بچگانه سخت است. گوشِ شنیدن هم نیست. دختران روستا، مثل بیشتر همسن و سالهای غیرشهریشان سکوت میکنند و بعد برای خیلیشان، یک روز این بند ضخیم لاینقطع، از جایی سوراخ برمیدارد و فرار. مثل آن دختران سفیدسنگان که از قدیم تا به حال، آنقدر بد میبینند و سخت میگذرانند و دشوار روز میگذرانند که با اولین پسر آشنا در کوچه، فرار میکنند. دوستان و دخترخالههای رومینا میگویند مردان آنقدر به زنان و دخترانشان در خانه سخت میگیرند که راهی جز فرار برای آنها نیست.
یکی از همکلاسیهای رومینا در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همینطور. اما سرنوشت آنان پس از فرار مثل رومینا نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روزها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی رفت که رفت.
دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستاهای ایران زود شوهر میدهند و رویای پوشیدن لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه میکند. وهم خوشبخت شدن با مردانی سختگیر. برای رومینا هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکیشان کارمند آموزش و پرورش بود که چندبار آمد و رفت.
مادرش میگفت باید حداقل ١٦ سالش بشود. پدرش، ولی موافق ازدواج بود. مدام از پدرم میپرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم میگفت نه، هنوز زود است.»، اما بیشتر دوستان رومینا در همان دوازده یا سیزده سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سالهاست که مشتری پر و پا قرصی ندارد. پدرها دخترها را به زور یا دلخواه شوهر میدهند.
از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستاهای اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست، اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بودهاند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.
ازدواج دختربچهها در گیلان از آمارهای سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشمزاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواجهای ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.
جاناحمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواجها درون خانوادهها و با توافقهای خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیتهای با عنوان بررسی کودکهمسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.
یکی از همسایهها را هم، زن بیستسالهای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و مگس از سر میپراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفتهاند و پشت میلههای حیاط، با واهمهای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی میگوید.
در خانهای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزردهخاطر از حرف مردم میگوید دلش میخواهد از این روستا برود و دیگر هرگز برنگردد. نرگس تشنه همنشینی با زنان روستاست و فکر میکند همین محدودیتهاست که دختران روستا را فراری میدهد. «آنها هم که نمیروند، توی خودشان از درد و تنهایی میپوسند.»
از وقتی رومینا کشته شده، نرگس که تا سیکل بیشتر نخوانده، فکر میکند «این بدبختی» تمامی ندارد. دریا که از پنجره خانه نرگس پیداست برای او منظرهای است زشت، شبیه جمع شدن قطرههای آب بیمعنی و سبزی جنگل پشت حیاط خانهاش، صفایی ندارد. «کاش میتوانستم بروم شهر و راحت شوم. الان همینکه شما دارید با من حرف میزنید، مطمئنم همسایهها دارند از پنجره ما را میپایند. اینجا حرف مردم، زنان را میکشد. رومینا را هم همین حرفها کشت.» حرف زنان و بعضی مردان روستا شبیه هم است.
حمید رزمی هم ۲۸سال معلمیاش را مدیر مدرسه روستای سفیدسنگان بوده. مدرسه شهید پورحنیفه ۷۶ دانشآموز دارد؛ ۳۲ دختر و مابقی پسر. او چهره رومینا را خوب به یاد دارد، صورت دوست صمیمیاش، «میم» را هم. میم، دانشآموز کلاس هشتم، نخستین کسی بود که ماجرای بهمن را از زبان رومینا شنید؛ چند روز بعد خبر به گوش پدر رومینا رسید و فهمید رومینا پسری را دوست دارد. آن شب، شب کتک بود و ناسزا. رضا به رعنا گفت رومینا را میزند تا دیگر از این حرفها در مدرسه نزند، تا آبرویشان نرود. تا دختر ساکت بنشیند پشت نیمکتهای مدرسه.
منبع: روزنامه شهروند
مدیر گروه شبهه شناسی مرکز مطالعات و پاسخگوی به شبهات حوزههای علمیه، در یادداشتی تحلیلی به ابعاد فقهی ماجرای قتل رومینا پرداخته است.
به گزارش خبرنگارمهر، متن زیر یادداشت تحلیلی از احمدرضا دردشتی، مدیر گروه شبهه شناسی مرکز مطالعات و پاسخگوی به شبهات حوزههای علمیه است که در خصوص ماجرای قتل رومینا اشرفی، دختری که هفته گذشته به دست پدرش به قتل رسید نگاشته شده است؛
از منظر فقه اسلامی آیا پدر به سبب قتل عمد فرزندش قصاص میشود یا خیر؟
قتل فجیع و تکاندهنده رومینا اشرفی، دختر نوجوان تالشی، به دست پدر و به خاطر دوستی با مردی به نام بهمن و فرار از خانه به مدت ۴ روز، موجی از احساسات منفی، نگرانی و پرسشهای گوناگون را در اذهان جامعه برانگیخت. قتل رومینا نخستین پدیده در این راستا نیست و آخرین هم نخواهد بود. این پدیده تأثرانگیز، ابعاد گوناگون جامعهشناختی، روانشناختی، حقوقی، فقهی و فرهنگی دارد، که پرداختن به همه در یک مقاله ممکن نیست و صاحب نظران در رشتههای گوناگون میبایست به آن پرداخته و لایههای گوناگون و زاویههای مختلف آن را واکاوی کنند؛ چنانکه پیش از این نیز در پژوهشهای علمی به نمونههایی از این اتفاقات پرداخته شده است. یکی از ابعاد این پدیده، بعد فقهی آن بوده و در این خصوص پرسشهایی مطرح است. مهمترین پرسشی که این روزها از منظر فقهی و حقوقی و زیر تأثیر عواطف زخمخورده جامعه، ذهنها را میخراشد، فتوای فقیهان مسلمان در باب عدم جواز قصاص پدر به سبب کشتن فرزند است. برخی میپرسند چرا نظام فقهی اسلام در خصوص جنایت پدر علیه فرزند به عدالت رفتار نکرده و پدر را تنها به پرداخت دیه و تعزیر محکوم دانسته است؟ آیا این ظلم به فرزند نیست؟! حکمت یا حکمتهای نهفته در این حکم چیست؟
پاسخ به این پرسش علاوه بر تبیین دلایل و مستندات فقهی حکم، به تحلیلهای جامعهشناختی، روانشناختی و فرهنگی موضوع نیاز دارد. از این رو میکوشیم تا با پرتوافکنی بر موضوع و رابطه آن با حکم و توجه به ابعاد گوناگون آن، پاسخ روشن و عقل پسندی را به دست آوریم. مطالب را در ضمن سه بخش پی میگیریم:
۱. توضیح و تبیین فقهی موضوع [۱] و حکم فقهی [۲]؛
۲. تحلیل روانشناختی و فرهنگی موضوع حکم؛
۳. راهکارهای پیشنهادی برای تکرارنشدن چنین رویدادهایی.
بخش اول
پرسش اصلی این است که از منظر فقه اسلامی آیا پدر به سبب قتل عمد فرزندش قصاص میشود یا خیر؟
پاسخ
قرآن، سنت و عقل سه منبع استنباط احکام فقهی است. از این رو اگر حکم فقهی موضوعی در قرآن وجود نداشته و عقل نیز درباره آن ساکت بماند، سنت معصومان (علیهم السلام) تنها منبع استنباط حکم فقهی خواهد بود. در قرآن کریم به اهمیت و جواز موضوع قصاص اشاره شده و حیات اجتماع در گرو اجرای این حکم در جامعه دانسته شده است. [۳] از دیگر سو صریحاً به این امر اشاره شده که جان در برابر جان است و هرکس دیگری را به عمد و از روی آگاهی بکشد، در صورت خواست اولیای مقتول، باید قصاص شود؛ [۴] ولی کشتن از روی خطا موجب قصاص نیست و قاتل، تنها به پرداخت دیه و کفاره آزادی یک بنده و در صورت عدم وجود یا عدم قدرت بر آزادی بنده، به گرفتن روزه در دو ماه پی در پی، محکوم است. [۵] یقیناً حکم و موضوعی به اهمیت کشتن یک انسان، شرایط و ضوابطی دارد که همه آن در قرآن کریم نیامده و بر اساس آیات گوناگون، مانند آیات ۵۹ و ۶۵ سوره نساء و آیه ۴۴ سوره نحل و آیه ۷ سوره حشر، میبایست به سنت پیامبر و امامان اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه شود. از این رو فقیهان مسلمان با استناد به روایات معصومان (علیهم السلام)، که تبیین کننده و تفصیل دهنده آیات قرآن کریم است، برای جواز قصاص نفس (جان)، شرایطی را مطرح کردهاند. [۶] یکی از شرایط جواز قصاص، این است که قاتل، پدر مقتول نباشد و بر این اساس، پدر در برابر قتل فرزندش قصاص نمیشود. البته عنوانی که فقها برگرفته از روایات، به کار میبرند، قصاص «والد» در برابر قتل «ولد» یا قصاص «پدر» در برابر قتل «پسر» است؛ یعنی حکم را ظاهراً به قتل «پسر» توسط «پدر» اختصاص دادهاند؛ زیرا قتل دختر به دست پدر، تخصصا [۷] از موضوع خارج است؛ چراکه به استناد ظاهر آیه قرآن [۸] و روایات رسیده، مرد در برابر زن قصاص نمیشود؛ بلکه خانواده مقتول میتوانند دیه زن را از قاتل گرفته یا نیم باقی مانده دیه مقتول را به قاتل بپردازند و او را قصاص کنند. ولی به نظر میرسد مقصود روایات و سخن فقیهان از «ولد»، مطلق فرزندان است و در این حکم میان دختر و پسر فرقی نیست. استناد فقیهان در لزوم رعایت این شرط برای جواز قصاص، روایات متعددی است که در کتابهای معتبر حدیثی و با اسناد معتبر وارد شده است. شیخ حر عاملی در جلد ۲۹ وسایل الشیعه در بخشی که به این موضوع اختصاص داده، یازده روایت را ثبت کرده که اکثر آنها روایات صحیح و معتبری است. مضمون اکثر این روایات این است که پدر به واسطه کشتن فرزند، قصاص نمیشود؛ بلکه باید او را به شدت تنبیه بدنی کرده و دیه قتل فرزند را از او ستاند. برای نمونه به دو روایت اشاره میشود:
- امام صادق یا امام باقر (علیهماالسلام) فرمود: «پدر برای کشتن فرزند قصاص نمیشود؛ ولی فرزند اگر عامدانه پدرش را بکشد، قصاص میشود.» [۹]
- حلبی از امام صادق (علیه السلام) میپرسد: «آیا اگر مردی پسرش را بکشد، قصاص میشود؟ امام (علیه السلام) فرمود: نه! و هیچکدام از یکدیگر ارث نمیبرد، اگر دیگری را بکشد!» [۱۰]
بر این اساس قانون مجازات اسلامی هم در موضوع قتل فرزند توسط پدر، پدر را سزاوار قصاص ندانسته و برای قاتل، به پرداخت دیه و تعزیر حکم کرده است. [۱۱]
حکمت حکمی که برای پدر رومینا صادر میشود چیست؟
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که علت تفاوت در حکم چیست؟ مگر پدر و فرزند هر دو انسان مسلمان نیستند و بر اساس حکم «اعدلوا هو اقرب للتقوی» [۱۲] نمیبایست در حقوق و تکالیف یکسان باشند؟ آیا این تفاوت در حکم موجب کاسته شدن از اهمیت جنایت پدر نمیشود؟
پاسخ
اولاً شکی نیست که بر اساس آیه «… و من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً…» [۱۳] قتل عامدانه فرزند توسط پدر، رفتاری جنایتکارانه علیه انسانیت و از منظر شرع مطهر، محکوم و نکوهیده است و اولیای فرزند میتوانند برای گرفتن حق خود علیه پدر اقامه دعوا کرده و خواهان مجازات او باشند. [۱۴] قتل عمد گناه کبیرهای است که هرکس مرتکب شود، مستحق عذاب ابدی است [۱۵] و در این امر، میان پدر و غیر او تفاوتی نیست. پس تفاوت خاصی که در مجازات پدر قاتل با دیگر قاتلان وجود دارد، هرگز به معنای اهمیت کمتر رفتار جنایتکارانه پدر نیست. این تفاوت در حکم، حکمتهایی دارد که در ادامه نوشتار به تحلیل آن میپردازیم.
بخش دوم: تحلیل روانشناختی و فرهنگی حکم
در این راستا توجه به چند نکته راهگشا است:
۱. اگر با نگاه منصفانه و واقعنگرانه به روابط پدر و فرزند بنگریم به خوبی روشن میشود که نسبت پدر با فرزند، هرگز مانند نسبت فرزند با پدر نیست؛ پدر، اصل وجود فرزند و علت حیات او است. پدر با عشق و علاقه وصف ناپذیری، نهال وجود فرزند را کاشته و پس از جوانهزدن با تمام وجود برای شکوفاشدن آن تلاش میکند. پدر، اساس خانواده است و اگر تلاشها و تکاپوهای او برای ایجاد آسایش و آرامش اهل خانه نباشد، خانواده از هم میگسلد و میفروپاشد. عشق پدر به فرزند و تلاشهای خالصانه و صادقانه او در مراقبت جسمی، روانی و معنوی از او هرگز با علاقه فرزند به پدر و کمکهای اندکی که فرزند به پدر میکند، قابل مقایسه نیست. عشق پدر به فرزند از اعماق روح و غریزه او میجوشد و حرارت محبت او است که موجب میشود خود را یکسره در خدمت نیازهای انبوه و پیچیده فرزندش قرار دهد. خدمات پدر به فرزند همواره از روی محبت و بدون هرگونه چشمداشتی است؛ چراکه فرزند، از آن هنگام که پا به دنیا میگذارد، تمام وجودش سراسر نیاز است و معمولاً تا سنین جوانی نمیتواند به پدر کمک شایانی بکند و کمتر پدری را میتوان سراغ گرفت که برای دریافت کمکی از فرزندش در آینده، بار سنگین فرزندآوری و مراقبت از فرزندان را بر خود هموار کند. در سنین نوجوانی و جوانی هم معمولاً استقلالطلبی، میل به جداشدن از خانواده و پیوستن به دوستان و گروههای اجتماعی، انتخاب همسر و تشکیل خانواده و زندگی مستقل، فرصت تلافی خدمات پدر را آنگونه که شایسته است، به فرزندان نمیدهد. مضاف بر اینکه کمکهای فرزندان به پدر و مادر معمولاً با چشم داشت دریافت خدمات بیشتری از سوی آنها است! شاید به همین سبب است که قرآن کریم در چند آیه با صراحت و لحن محکمی فرزندان را به احسان والدین توصیه میکند [۱۶] و در برابر والدین را از فریفتهشدن به محبت فرزندان و دست برداشتن از حدود الهی به خاطر آنها بیم میدهد. [۱۷] و به هرحال جایگاه و نوع تعامل پدر با فرزندان با جایگاه و کمیت و کیفیت کمکهای فرزندان نسبت به پدر بسیار متفاوت است؛ آنچنانکه اگر حتی فرزندان بخواهند خدمات، محبتها و رفتارهای محبتآمیز پدر و مادر را جبران کنند، هرگز نخواهند توانست. در روایتی آمده است که مردی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت مادر پیری دارد که به شدت ناتوان است و من از او مراقبت میکنم. او را تر و خشک کرده و غذا را جویده در دهانش میگذارم؛ آیا حق او را ادا کردهام؟ پیامبر پس از برشمردن برخی از خدمات مادر در دوران کودکی فرزند به او فرمود: اگر همه این کارها را هم انجام دهی باز نمیتوانی حق او را ادا کنی! [۱۸]
۲. عشق پدر به فرزند، عشق فطری و غریزی و از ژرفای وجود پدر است. این علاقه هرگز با علاقه فرزند به پدر که برخاسته از ناتوانی و نیاز او است، متفاوت است. به همین سبب فرزندان میتوانند به راحتی از خانواده و پدر و مادر دل کنده و برای خود خانوادهای تشکیل دهند، اما پدر و مادر هرگز نمیتواند از فرزندان خود دل کنده و آنان را فراموش کنند. این علاقه فطری و عمیق موجب میشود که پدر و مادر بسیاری از سختیها، بدرفتاریها و مشکلات رفتاری فرزندان را تحمل کرده و برای مراقبت از آنان خود را به دشواری و تلخکامی بیافکنند. سختگیریها و تنبیههایی که احیاناً از طرف برخی از والدین بر فرزندان اعمال میشود، معمولاً ناشی از حس دلسوزی و خیرخواهی است و کمتر والدینی را میتوان سراغ گرفت که فرزندان خود را با انگیزههای آزارگرانه تنبیه و تحت فشار قرار دهند. تحمل والدین در برابر بدرفتاری و کج رفتاری فرزندان زیاد است و از این رو آنگاه که خشمشان به سطح غیرقابل کنترلی میرسد، معمولاً از شدت و کیفیت آزاردهنده رفتار فرزندان یا مشکلات زندگی و فشارهای اجتماعی ناشی است. پدر و مادر، هیچگاه در شرایط عادی به کشتن فررند خود تصمیم نمیگیرند. غریزه پدری و مادری هرگز به آنان اجاز اندیشیدن به چنین کاری را هم نمیدهد؛ در حالی که تصمیم به قتل والدین از سوی فرزندان در شرایط عادی ممکن است. از این رو در اثبات عامدانه بودن قتل فرزند توسط پدر، شبهه جدی وجود دارد و به سهولت نمیتوان اثبات کرد که پدر به صورت آگاهانه، عامدانه و از روی قصد پیشین به قتل فرزند خود اقدام کرده است و بر اساس قاعده «الحدود تدرأ بالشبهات» [۱۹] آنجا که در تحقق عنوان جرم، شبههای پدید آید، حد از متهم ساقط میشود.
عقل و دین مجازات کور و صرفاً برای فرونشاندن حس انتقام را تأیید نمیکنند
۳. شکی نیست که عقلانیت و وجدان انسانها خواهان مجازات مجرم و چشاندن تلخی تنبیه به او است؛ اما این مجازات هرگز نمیتواند بیهدف و عاری از حکمت باشد. عقل و دین مجازات کور و صرفاً برای فرونشاندن حس انتقام را تأیید نمیکنند. مجازات باید ضمن تنبیه مجرم و ایجاد حس ترس و بازدارندگی در کسانی که برای ارتکاب جرم آمادگی دارند، به اصلاح و سامان دادن امور اجتماعی و ترمیم عواطف زخمی خانواده بزهدیده کمک کند. اگر کیفیت مجازات، خود به عمیقتر شدن زخم روانی و از هم پاشیدگی کانون خانواده بزهدیده منجر شود، آن مجازات عادلانه و عاقلانه نیست. پدر، محور حیات خانواده است. پدر، اساس زندگی و جریانساز حیات مادی و معنوی خانواده است و یقیناً فقدان او برای هستی خانواده جبرانناپذیر است. حال اگر فقدان او با روشی سهمگین و بسیار شدید، یعنی قصاص توسط اهل خانه، صورت گیرد، نه تنها حیات مادی و اجتماعی خانواده به خطر میافتد، بلکه حیات روانی و معنوی آنها نیز در معرض آسیب جدی قرار میگیرد. جایی که مادر و دیگر فرزندان و جد پدری باید تصمیم بگیرند و به کشتن پدر خانواده رضایت دهند! آیا این لحظه، لحظه بسیار دشواری نیست که میتواند همه عواطف انسانی را زیر پای خود له کند؟! شرع مطهر با برداشتن حکم قصاص پدر، حقیقتاً به خانواده زخمخورده کمک کرده تا در لحظه تصمیم گرفتن برای مجازات پدر، به تعارض سخت و جانکاهی نیفتند و خود در زیز سنگینی تصمیمشان سرکوب نشوند! اگر پدر توسط دیگر اعضای خانواده قصاص شود، نه تنها عواطف و حرمتهای انسانی در آن خانواده میمیرد و هستی آن خانواده از هم میفروپاشد، بلکه حرمت جایگاه پدر در منظومه حیات انسانی نیز به مخاطره افتاده و فرهنگی بنا نهاده میشود که افراد انسانی به سهولت بتوانند اساس حیات مادی، اجتماعی، روانشناختی و معنوی خود را از بین ببرند: «آن یکی بر سر شاخ، بن میبرید!»
۴. جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی به حق معتقدند که در تبیین و تحلیل جرمی که فاعل انسانی مرتکب میشود، نمیتوان تنها به خود فاعل پرداخته و او را علت کامل جرم دانست؛ درست است که در مقام مجازات، نمیتوان جز مجرم را مجازات کرد؛ اما در مقام تحلیل و تبیین جرم، نباید به او بسنده کرده و از بررسی مجموعه عوامل دخیل در تحقق جرم چشم پوشید. بسیاری از جرمها، به زمینههای فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و غیره آن مسبوق است که به روشنی میتوان اثر آن را در نهادها و سازوکارهای اجتماعی و نیز کنشهای دیگر فاعلهای انسانی مشاهده کرد. از این رو بسا جرمی که در آن خود مجرم، تنها قسمتی از مسؤولیت را به عهده دارد و سرکوب مجرم و بیتوجهی به زمینهها و عوامل انسانی و غیرانسانی دخیل در تحقق جرم، نه تنها عادلانه نیست، بلکه به پاک شدن صورت مسأله و تکرار جرم کشیده خواهد شد؛ چه رسد که در مواردی خود مجرم هم در واقع قربانی دوم در صحنه جنایت است! در موضوع قتل رومینا اشرفی، باید به انصاف قضاوت کنیم. اکنون همه عواطف منفی به سمت پدر و شخصیت او جهت یافته و دیگر عوامل و زمینهها عامدانه یا از روی سهو نادیده انگاشته شده است. البته ما به همه ابعاد این جنایت هولناک آگاه نیستیم و از این رو پیش از برگزاری دادگاه، نمیتوان قضاوت روشن، جامع و منصفانهای در این باره مطرح کرد؛ اما به اجمال میتوان مجموعهای از زمینههای اجتماعی، فردی و فرهنگی را در تحقق این جرم مؤثر و مقصر معرفی کرد؛ هرچند سخن تفصیلی در این باب به بحثها و پژوهشهای تخصصی و گسترده نیاز دارد. امروزه مشکلات سیاسی، سختی و دشواری معیشت و تنگناهای اقتصادی، کاستی شدید در آموزش و نهادینهکردن فرهنگ و ارزشهای صحیح دینی و ملی، ضعف مهارت آموزی و آموزشهای ضروری زندگی درجهان کنونی، وجود نگرشهای اخلاقی ناقص و احیاناً نادرست در فرهنگ عمومی و خرده فرهنگها، فشارهای روانی ناشی از موقعیتهای زمانی، مثل قرنطینه ایام کرونا و دهها زمینه و عامل دیگر، که هرکدام در به وجودآمدن پدیدههایی از این قبیل سهیم است، میبایست در تحلیلها و قضاوتهای ما سهیم باشد و بیتوجهی به مجموعه عوامل، جز گمراهی ذهنی و عاطفی و بیانصافی رفتاری نتیجه دیگری ندارد!
۵. نکته مهم دیگری که در بسیاری از موارد نادیده گرفته میشود، نقش خود شخص بزه دیده در بروز جرم است. در موارد متعددی قربانی، خود نقش مؤثری در ایجاد جرم دارد. معمولاً افرادی که با رویدادهایی مانند قتل رومینا، برخورد احساسی صرف یا مغرضانه دارند، تلاش زیادی به خرج داده تا با ارائه تحلیل یک سویه و تحریف شده، تمام تقصیر را به گردن بزهکار انداخته و نقش بزده دیده را در پدیدآمدن جنایت، بپوشانند. در بسیاری از موارد اتفاق میافتد که بزهدیده با انجام اعمال آزارگرانه و تحریک شدید احساسات منفی بزهکار، او را علیه خود تحریک میکند. انسان موجودی عاطفی و هیجانی است و هرفردی بسته به شخصیت و مجموعه تواناییهای وجودیاش، تاب و تحمل زخمی شدن احساساتش اندازه خاصی دارد. همانگونه که همه افراد لازم است برای بالابردن سطح تحمل خود تلاش کنند، همینطور در موقعیتهای تنشزا میبایست از تحریک کردن شدید احساسات و هیجانات دیگران علیه خود نیز بپرهیزند. پدری را تصور کنید که با ماجرایی دشوار روبه رو میشود؛ مردی با ۱۶ سال تفاوت سنی با دخترش رابطه عاطفی برقرار کرده و کودک سیزده ساله را خام خیالات و خواستههای خود ساخته است. پدر که چنین ازدواجی را به صلاح دختر خود ندانسته و اساساً دختر را در موقعیت انتخاب صحیح و عاقلانه نمیداند، با این ازدواج مخالفت میکند. مرد ۲۹ ساله با خام کردن دختر او را فراری داده و با این کار به همه مردانگی، محبت، وفاداری و حیثیت پدر توهین میکند. پس از ۴ روز دلآشوبی و حرف و حدیثهای کوچه و بازار، دختر توسط پلیس دستگیر شده و متأسفانه بدون زمینهیابی روانشناختی، فرهنگی و دیگر شرایط کنونی خانه و خانواده، به خانه بازگردانده میشود. در این مواقع اگر دختر به اشتباه خود اقرار کرده و در صدد ترمیم عواطف پدر بر آید، معمولاً مشکل، آرام آرام برطرف شده و شرایط روانی خانواده عادی میشود؛ خصوصاً اگر خویشان نزدیک به حمایت از آرامش خانواده برخاسته و در صدد دلجویی از پدر و دختر برآیند. اما متأسفانه نسل جدید ما که تربیت شده فضاهای مجازی و دارای برخی از نگرشهای ضدفرهنگ ملی و بومی است و کمترین مهارتهای ارتباطی را آموزش دیده است، با سرسختی و پافشاری بر مواضع نادرست خود آتش خشم پدر را شعلهورتر میکند. پدری که تمام وجودش مهر فرزند است و برای آینده او آزروهای زیادی را در سر میپرورد، در برابر این همه هجوم ناجوانمردانه از اینجا و آنجا تاب تحمل از کف میدهد و آن میشود که نباید بشود! در این تصویر از ماجرای رومینا به خوبی میتوان رد پای بهمن، رومینا، خویشان، پلیس و دیگر فاعلها و زمینههای انسانی را دید که هرکدام در پدیدآمدن این جنایت دلخراش سهیماند. شکی نیست که پدر رومینا باید مجازات شود؛ اما چرا نامنصافانه بر سهم دیگران و خطای غیرقابلانکار آنان چشم بپوشیم و همه تقصیرها را به گردن پدر له شده در زیر ضربههای عاطفی و معنوی خراب کنیم؟! لحظهای چشمان خود را ببندیم و خود در جای آن پدر بگذاریم، آیا ممکن نبود ما هم چنان جنایتی را مرتکب شویم؟! قضاوت منصفانه حکم میکند که هم پدر و هم دیگر کسانی که در رویدادن این اتفاق سهمی داشتهاند، سرزنش و احیاناً بازخواست و مجازات شوند!
۶. حکم عدم جواز قصاص پدر به سبب قتل فرزند، مخصوص زمانی است که قتل، در شرایط عادی رخ داده و به نظر متخصصان امر، پدر در وقت جنایت، قادر به مهار هیجانات خود بوده و بتواند مسؤولیت رفتار خود را بپذیرد. بنابر این اگر پدر موقتاً یا به صورت دائمی از عقل و اراده بهنجار و لازم برای مسؤولیت کیفری برخودار نباشد، موضوع، تخصصا از بحث ما خارج خواهد بود؛ [۲۰] زیرا به حکم عقل و دین، عقل و اختیار از شرایط اصلی و اساسی تکلیف است و فرد دیوانه چه دیوانه دائمی و چه موقتی، از مجازات حدی معاف است؛ هرچند ممکن است قانون، مجازات خفیفتری برای او در نظر بگیرد. نیز اگر قتل فرزند توسط پدر، مشمول عناوین دیگری مانند «فساد فی الارض» قرار گیرد، ممکن است به اعدام پدر حکم شود. باید منتظر بود تا دادگاه رومینا تشکیل شده و ابعاد و لایههای مختلف قتل او برای همه روشن شود. به اقتضای وجدان و عاطفه انسانی آنچه که اکنون برای یاری خانواده رومینا لازم است، پرهیز از واردآوردن فشار روانی بیشتر بر این خانواده است. تحلیلهای ناقص، جانبدارانه، توهین به پدر و تبلیغ و تشویق برای مجازات او، توهین به نوجوان کشته شده و ساختن حرفها، حدیثها و تصویرهای نامناسب درباره رابطهاش با بهمن، توهین به دین و ارزشهای دینی و ملی و غیره، هیزمی بر آتش دل سوخته این خانواده است. هرکس از این فاجعه دردناک دلش به درد آمده و ناراحت است، میبایست از قضاوت عجولانه و شخصی دم فروبنند و کار را به دادگاه و قاضی بسپارد و برای آرام ساختن دل سوخته این خانواده تلاش کند.
چه باید کرد تا این اتفاق برای رومیناها و پدران رومیناها تکرار نشود؟
بخش سوم: راهکارهایی برای تکرارنشدن این جنایت
اکنون رومینا کشته شده و پدرش در بازداشت و منتظر محاکمه و مجازات است. رومینا دیگر زنده نخواهد شد و پدر او نیز دیگر فرصت ندارد از این جنایت پیشگیری کند؛ اما رومیناها و پدر رومیناهای دیگری هستند که اکنون زندهاند و ممکن است دیر یا زود به سرنوشت رومینا اشرفی و پدرش گرفتار شوند. پرسش مهم و حیاتی این است: «چه باید کرد تا این اتفاق برای رومیناها و پدران رومیناها تکرار نشود؟» سخن در این باره بسیار است و البته پرداختن به پاسخ نیز کار یکنفر نیست. محموعه صاحب نظران، مصلحان و سیاستگذاران میبایست در این عرصه قدم نهاده و کار جدی کنند. در اینجا از باب «نمی از یم» به برخی از راهکارهای پیشنهادی اشاره میکنیم:
۱. نخستین قدم راهبردی برای پیشگیری از این گونه اتفاقات، اصلاح نظام آموزشی کشور است. نظامی که هم رومیناها و هم پدران آنها در آن آموزش دیده و میبینند. متأسفانه بسیاری از مواد درسی و برنامههای پرورشی جاری در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور، به اهداف نظام اسلامی و حیات طیبه شهرندان ایرانی ربط مستقیمی ندارد. در مقابل، بسیاری از اموری که جز نیازهای اساسی زندگی سالم و بالنده برای فرد و جامعه اسلامی است، در نظام آموزشی ما جایگاهی ندارد. آموزش و پرورش و دانشگاه و دیگر زمینههای تعلیمی، تربیتی و فرهنگی باید در قالب نظامی واحد، منسجم، راهبردی، معطوف به نیازها، آسیبها و ظرفیتها با مدیریت واحد بومی و اسلامی اداره شود. در جامعهای که نهادهای فرهنگی و آموزشی آن به صورت موازی و گاهی متعارض و متضاد با یکدیگر و بدون برنامه و مدیریت واحد رفتار میکنند، بیش از آنچه در آسیبهای اجتماعی شاهد هستیم، انتظاری نیست.
۲. فضای مجازی امروز در کنار ظرفیتهای بیبدیلی که در اختیار اقشار مختلف قرار داده، آسیبهای جدی و خطرناکی را هم برای همه افراد خصوصاً جوانان به وجود آورده است. متأسفانه نگاه آلوده سیاسی به مسائل فرهنگی و استراتژیک هنوز نگذاشته است تا برخی از مسؤولان کشور به اهمیت این عرصه و خطراتی که برای نسلهای کنونی و آینده و تمامیت استقلال و فرهنگ ما در حال ایجاد کردن است، آگاه شوند. اگر حاکمان جمهوری اسلامی خواهان حفظ و ارتقای امنیت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانی جامعهاند، دیر یا زود میبایست برای مدیریت عاقلانه و صحیح این فضا طرحی نو دراندازند؛ امروزه بنا به آمارهای موجود بخش قابل توجهی از آسیبهای اجتماعی، در فضای مجازی و به سبب ظرفیتهای خطرناک این عرصه در حال روی دادن است.
۳. زندگی اجتماعی به خودی خود دارای پیچیدگیها و ظرافتهایی است که ضرورت آموزش، مدیریت نگرشها، ارزشها و مهارتهای اجتماعی و وجود نهادها و مراکز حمایتی و هدایتی را توجیه میکند؛ چه رسد به جهان امروز که پدیدههای انسانی با سرعتی شگرف و غیرقابل کنترل در حال پدیدآیی و تحول است. به واقع بسیاری از افراد و خانوادههای ایرانی، آمادگی لازم برای رویارویی با مسائل اجتماعی را نداشته و سخت نیازمند حمایت و هدایت مستقیم و نزدیک نهادهای حکومتیاند. بسیاری از مشکلات و آسیبها با برخورداری از شناختها، نگرشها، مهارتها و حمایتهای به هنگام قابل پیشگیری است. متأسفانه از یک سو ظرفیت کمی و کیفی کنونی نهاد مشاوره و مددکاری کشور برای کمک به این وضعیت ناتوان و اندک است و از سوی دیگر، هزینههای سرسامآور خدمات مشاوره و روانشناسی و ناتوانی اکثر خانوادهها از پرداخت هزینه این خدمات و از سوی سوم نهادینه نبودن فرهنگ رجوع به مشاور و دریافت خدمات مددکاری، مردم را بدون دفاع در میانه میدان رها ساخته است. جامعه ما امروز سخت نیازمند همکاری همه نهادها و سازمانهای مسؤول برای ایجاد چتر حمایتی و هدایتی بر سر جامعه است. شرایط باید به گونهای باشد که هیچ شهروند ایرانی در هیچ کجایی ایران، احساس درماندگی، تنهایی، سردرگمی و بیچارگی نکند و به محض رویاروشدن با مشکلی که خود قادر به حل آن نیست از خدمات هدایتی و حمایتی حکومت بهره برد. بدیهی است که فعال کردن ظرفیت بیبدیل مساجد و کانونهای اعتماد محلی، بخشی از این پروژه خواهد بود.
۴. متأسفانه جریان هنری در کشور ما هیچگاه آنگونه که شایسته و بایسته است در خدمت اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی نبوده است. هنر و هنرورزی که مهمترین تجلی شعور، عاطفه و خلاقیت انسانی است به جای آنکه در خدمت تقویت بنیادهای اخلاقی و معنوی و ارزشهای والای انسانی باشد، بیشتر در خدمت به غرائز و خواهشهای نفسانی گام زده است. نگاهی به جریانهای هنری و ادبی پیش و پس از انقلاب اسلامی، به خوبی نشان میدهد که در بسیاری از مواقع، هنر علیه ارزش به کار گرفته شده و با افسوس تمام امروزه به کالایی برای پرکردن جیب شماری سوداگر و ارضای حس شهرتپرستی و شهوتزدگی عدهای تاجر و سلبریتی تبدیل شده است. امروزه اغلب فیلمهای سینمایی، سریالها و به ویژه تولیدات سخیفی که در شبکه خانگی توزیع میشود، جز دامنزدن به احساسات کور، سطحینگری، شهوتپرستی و افتادن نسل نوجوان و جوان به دنبال ارزشهای سخیف حیوانی نتیجه و پیامدی ندارد. هنر میبایست در خدمت اعتلای عقلی، علمی، فرهنگی و آرمانی جامعه باشد. مدیریت این ظرفیت بسیار مهم و بیبدیل انسانی اکنون در دست عدهای نااهل است و آنچه بر هنر و هنردوست و مردم تشنه هنر از آسیبها میرود، در میان هیاهوها و قبلیهگرایی سیاسی مغفول مانده و میماند. حاکمیت نظام اسلامی در همه سطوح باید هدایت و مدیریت عرصه هنر را از چنگ نااهلان خارج کرده و به اهل آن بسپارد و این عرصه را برای کودک و نوجوان و جوان ایرانی ایمن ساخته و این ظرفیت ارزشمند را دستمایه و زمینه ارتقای علمی، اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی نسل حاضر و آتی قرار دهد! به امید آن روز.
[۱]. منظور از موضوع، هررفتار یا رویدادی است که از منظر فقهی درباره آن مطالعه شده و فقیه برای آن، حکم تکلیفی مناسبی (حرام، واجب، …) را از منابع دین استنباط میکند. برای تفصل بیشتر: رک: میرزا علی مشکینی، (۱۳۹۴)، اصطلاحات علم اصول، ترجمه علیرضا شاه فضل، قم: بوستان کتاب.
[۲]. منظور از حکم، یکی از احکام ینجگانه تکلیفی، یعنی وجوب، حرام، مستحب، مکروه و مباح یا یکی از احکام وضعی مانند صحت، بطلان، شرطیت و غیره است. برای تفصل بیشتر: رک: همان.
[۳]. «ولکم فی القصاص حیات یا اولی الالباب لعلکم تتقون» (بقره: ۱۷۹)؛ «ولاتقتلوالنفس التی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا …» (اسراء: ۳۳)
[۴]. «یا ایهاالذین امنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و الهعبد بالعبد و الانثی بالانثی …» (بقره: ۱۷۸)
[۵]. «… و من قتل مؤمنا خطأ فتحریر رقبه مؤمنه و دیه مسلمه الی اهله…» (نساء: ۹۲)
[۶]. رک: روح الله الموسوی الخمینی، ۱۳۶۳، تحریرالوسیله، ج ۲، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
[۷]. اصطلاح «خروج تخصصی از موضوع حکم» به این معنا است که یک رفتار یا یک رویداد اساساً از مصادیق موضوع کلی حکم فقهی مورد بحث نیست و از این رو حکم از ابتدا به آن تعلق نمیگیرد؛ مثلاً اگر گفته شد همه جوانان پسری ۱۸ سال تمام دارند باید برای گذراندن دوره سربازی خود را به خود را مراجع قانونی معرفی کنند، این حکم از ابتدا شامل دختران نمیشود و اصطلاحاً گفته میشود که دختران تخصصا از موضوع حکم بیرون هستند.
[۸]. بقره: ۱۷۸.
[۹]. «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا یُقَادُ وَالِدٌ بِوَلَدِهِ وَ یُقْتَلُ الْوَلَدُ إِذَا قَتَلَ وَالِدَهُ عَمْداً»: حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت: دارالثراث الاسلامی، جلد ۲۹، ص ۷۷، ح ۳۵۱۸۹،
[۱۰]. احَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَقْتُلُ ابْنَهُ أَ یُقْتَلُ بِهِ قَالَ لَا وَ لَا یَرِثُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ إِذَا قَتَلَهُ.
[۱۱].
[۱۲]. مائده: ۸.
[۱۳]. مائده: ۳۲.
[۱۴]. اسرا: ۳۳.
[۱۵]. نساء: ۹۳.
[۱۶]. اسرا: ۲۳؛ عنکبوت: ۸؛ احقاف: ۱۵.
[۱۷]. منافقون: ۹؛ تغابن: ۱۵.
[۱۸]. حسین بن محمدتقی نوری (ق)، «مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل»،ج ۶، ص ۱۷۷ ،۳۹۳،۳۹۴ ،۳۹۴،۲۹۲.
اصطلاح «خروج تخصصی از موضوع حکم» به این معنا است که یک رفتار یا یک رویداد اساساً از مصادیق موضوع کلی حکم فقهی مورد بحث نیست و از این رو حکم از ابتدا به آن تعلق نمیگیرد؛ مثلاً اگر گفته شد همه جوانان پسری ۱۸ سال تمام دارند باید برای گذراندن دوره سربازی خود را به خود را مراجع قانونی معرفی کنند، این حکم از ابتدا شامل دختران نمیشود و اصطلاحاً گفته میشود که دختران تخصصا از موضوع حکم بیرون هستند.
0 دیدگاه