برای دوستانم؛
از دنیای خشک و پیچیده ی دستورالعمل های منابع انسانی تا بغض کردن های لبریز از اندوه روابط کار و مددکاری اجتماعی، و خلوت گزیدن هشت ساله ی آموزش که مملو از آرامشی فلسفی بود به دنیای پر قیل وقال روابط عمومی رسیدیم
اقیانوسی پر تلاطم و قصه ای پرغصه که ملزم در قبض و بسط بودنِ صدها الزامی.
باید همواره مهربان بود و مهر ورزید حتی در اوج نامهربانی رفیقان و رقیبان!!!
در برابر اقشار مختلف با اندیشه های صواب و ناصواب عوام و خواصِ جامعه ی هزار تویِ روزگار خطرناک گذار از سنت به مدرنیته و پسا مدرنیسم، محکومی که لبخندت بر پهنای صورتت بخشکد حتی اگر نامهربانان در پی خشکاندن چشمه های جوشش مهر در عمق جانت باشند
محکومی که همواره در پی حل تعارضات باشید و خلق اجماع، و جزء این چاره ای نیست و این شرح وظیفه ی توست.
آری
بر سنوات سازمانی و گذار روزگارمان چهار سال گذشت و بر نای بی نای جانمان چهل سال !!!
اما بی هراس از پستی ها و بلندی ها و جسورانه، راه درست را باید رفت و مسیر را باید پیمود که خداوند راهها را در مسیر آدمی قرار داده و نه یک راه.
در طریق عاشقی رفیقانی داشتم به زلالی آب گل آلود نشده ی شعر سهراب
به خوش خبری قاصدک اخوان
به عاشقانگی غزال خوش خرام غزل حافظ
و نو تر از شعر نو نیما
دوستانی که در این چند سال یار شاطر بودند و نه بار خاطر
رفیقانی که عاشقانه کار می کردند و صادقانه وفادار بودند
یارانی که کارانه شان، شبیه یارانه بود اما به روی زرد من نیاوردند
که عاقلان نقطه ی پرگار وجودند
عشق داند که در این پرده سرگردانند
اینجانب بر خود واجب می دانم
روز روابطعمومی را به یاران همراه و هم دوش و عزیز تر از جانم تبریک عرض نمایم که بدون شک امروز ما رهین وجود نازنین و بی آلایش شماست و تنها می توانم بگویم:
سپاس که هستید
اما مگر می شود روز روابطعمومی بود و یادی از رسانه ها، این یاران همیشگی روابطعمومی ها ننمود
پدیده های مدنی عصرحاضر، قلم به دوشانِ مقتدرِ مظلومی که نه در بند نامند و نه در قید نان، در دنیای بی رحمِ محرومیت ها و محدودیت ها متعصبانه برای سرزمین شان قلم فرسایی می کنند، جانبازانی با بدنی پُر از تیر و ترکش جبهه ی مجازی، اینها برادران و خواهران سازمانی ما هستند و بعنوان یک ادبیات جدید باید گفت روابطعمومی ها و رسانه ها بر هم محرمیت سازمانی دارند و به مانند فرزندان یک خانواده اگر گاهی بر هم بتازند، طولی نمی کشد که به هم می نازند ... و باید قدردان این یاران همیشگی بود و این راه و رسم تمام روابطعمومی ها باشد، هر چند آنطوری که باید و شایدبه این عهد خود وفا نکرده ایم
درودتان باد پدیده های هزاره ی سوم
در پایان جا دارد:
از مدیرانی که به اینجانب و دوستانم اعتماد کردند، میدان دادند و ما را لایق خدمتگزاری دانستند کمال تقدیر داشته باشیم
امید است که بتوانیم همواره با رعایت الزامات و تعصب مالکانه ی سازمانی در مسیر خدمت به همکاران، ایجاد توازن بین ذینفعان داخلی و خارجی به مانند سربازی وفادار در مسیر تولید برای سرزمین زیبای ایران گام بر داریم که چو ایران نباشد، تن من مباد
با احترام
علیرضا معراجی
0 دیدگاه