روز گذشته حامد بهداد تصویری منتشر کرد از فرزند هومن سیدی. سیدی پیش از این با بازیگر سینمای ایران یعنی آزاده صمدی ازدواج کرده بود، و اخباری مبنی بر زندگی دوباره او منتشر نشده بود.
بیوگرافی هومن سیدی
هومن سیدی بازیگر مشهور سریال محبوب و عاشقانه راه بی پایان در سال ۱۳۵۹ در شهر رشت متولد شد و هم اکنون ۳۷ ساله می باشد. هومن سیدی کارگردان, فیلم نامه نویس و بازیگر سینما و تلویزیون ایران فرزند دوم خانواده است و ۲ برادر به اسم هایحامد و هامون سیدی و یک خواهر بنام هیلدا سیدی دارد. جالب است بدانید مادر هومن سیدی بازنشسته نیروی دریایی هست و پدرش بازنشسته بانک کشاورزی است.
خبر فوری و داغ : نگار جواهریان از رامبد جوان طلاق گرفت + علت طلاق
ازدواج هومن سیدی با آزاده صمدی
هومن سیدی و آزاده صمدی در سال ۱۳۸۵ بازیگرای نقش اول سریال دیدنی و عاشقانه راه بی پایان بودند و در همان زمان ها یعنی سال ۱۳۸۵ هومن سیدی با خانم آزاده صمدی ازدواج کرد ولی متاسفانه در سال ۱۳۹۲ این دو بازیگر دوست داشتنی از هم جدا شدند. خبر جدایی را هومن سیدی برای اولین بار در صفحه اینستاگرامش داد در ادامه این خبر را خواهید خواند
خبر فوری و جنجالی : عکس های لورفته و منشوری از کشف حجاب مهناز افشار در اغوش یک اقا بعد از مهاجرت + فیلم
تایید طلاق هومن سیدی و آزاده صمدی در اینستاگرام هومن سیدی
هومن سیدی بازیگر و کارگردان سینمای ایران، در یادداشتی نسبت به سوالهای پیرامون زندگی خصوصی اش واکنش نشان داد. هومن سیدی در اینستاگرامش نوشت :
دوستان عزیزم گاهی به دلیل علاقه و لطف شما شاهد این هستم که جزئیاتی از زندگی خصوصیام تبدیل به موضوع ذهنی عده ای از دوستان شده. بی شک زندگی من هم مثل هر کدوم از شماها تشکیل شده از دوایر شخصی و خصوصی که ترجیح میدم در حجاب عرفهای رایج فرهنگی باقی بمونه اما از اونجایی که احترام زیادی براتون قائلم و پیگیری های شما رو توجه دوستانه تحلیل و تعریف میکنم، باید به اطلاعتون برسونم که زندگی مشترکام با سرکار خانم آزاده صمدی نزدیک که یک سال است که به اتمام رسیده.
امیدوارم با این توضیح که با بهترین نیت های قلبی برای شما عزیزان همراه بوده و هدف از اون پاسخ به شبهات ذهنی بعضی از دوستان است، باب گفتگو، اظهار نظر، اعلام تاسف، گمانه زنی و باقی واکنشها بکلی بسته و موضوع به کلی مختومه گردد. برای همه شما آرزوی حرکت در مسیر خوشبختی رو دارم.
هومن سیدی و آزاده صمدی
ازدواج مجدد هومن سیدی
پس از اینکه هومن سیدی و آزاده صمدی پس از ۷ سال زندگی مشترک در سال ۱۳۹۲ از هم جدا شدند.
حامد بهداد در کنار هومن سیدی و دخترش
ماجرای ازدواج دوم هومن سیدی و همسرش از زمانی شروع شد که حامد بهداد عکس دختر هومن سیدی را منتشر کرد و همین امر باعث شد تا هومن سیدی با انتشار عکسی از همسرش بیتا اصلانی و دخترش نیل سیدی ازدواج دومش را تایید کند
ازدواج هومن سیدی
تا اینکه چند ساعت پیش صفحه اینستاگرام هومن سیدی از عکس هومن سیدی و بیتا اصلانی همسر دومش به همراه دخترشان نیل سیدی رونمایی کرد .
هومن سیدی با انتشار عکس بالا نوشت : دوستان عزیز و محترم همیشه تلاش کردم به شما مردم نازنین احترام بگذارم و چیزی غیر از احترام از شما دریافت نکردم . همیشه تلاش کردم وارد حاشیه نشم اما ظاهرا این شغل بدون حاشیه بی معنیه . میخواستم توضیح ندم چرا که فکر میکردم زندگی خصوصی بنده برای کسی جذاب نیست . دو مطلب بود که فکر کردم باید درباره اش حرف بزنم تا سوال های بی شمار شما رفقا پایان بگیره .
استوری حامد بهداد
یک : از همه شما فن پیج ها که تواین مدت تلاش کردید تا من رو حمایت کنید صمیمانه ممنونم و دستتون رومیبوسم اما حقیقتا از دنبال کردن خودم هیچ لذتی نمیبرم و احساس بدی نسبت به خودم و پیرامونم پیدا کردم . من یه بازیگر بسیار ساده ام که برای رشدش تلاش میکنه و مثل همه شما زندگی شخصی خودش رو داره.
پس من راضی به هیچ گونه وقت گذاشتنی از طرف کسی نیستم و ازتون تمنا دارم،خود با ارزشتون رو صرف زندگی و آینده پر اهمیتتون بکنید .
دوم : وقتی با خانواده سه نفر کوچکم و دوستان صمیمی،برای گذروندن ساعتی به کافه ای رفتیم حامد بهداد عزیزعکسی رو از من و دختر نازنینم منتشر کرد که هیاهوی به پا شد . حقیقتا نمیدونستم که باید لحظه به لحظه زندگیم رو به همه توضیح بدم،همانطور که شما نمیدید. به هر حال روایت بنده از زندگی خصوصیم روفقط به دلیل احترام به مخاطب تلقی میکنم و توضیح خواهم داد .
مدتی است خانواده کوچکی روتشکیل دادم و کمتر از یک سال که خدا به من وهمسر نازنینم فرزندی هدیه کرده.باشد که تمام کودکان این سرزمین از دعای خیر مردمان سربلند بمانند.
تحصیلات و بازیگری هومن سیدی
هومن سیدی پس از پایان دوره متوسطه و دریافت دیپلم گرافیک کار خود را با حضور در کلاسهای انجمن سینمای جوان رشت و ساخت چند فیلم کوتاه آغاز کرد. سپس به تهران آمد و در کلاسهای بازیگری کارنامه با مدیریت پرویز پرستویی شرکت کرد.
همون سیدی در فیلم یک تکه نان در کنار رضا کیانیان بازی کرد و سپس نقش کوتاهی را در چهارشنبهسوری اصغر فرهادی ایفا کرد.
او برای بازی در نقش اصلی پابرهنه در بهشت بهرام توکلی انتخاب شد. این فیلم اولین فیلم بلند بهرام توکلی بود که باعث شهرت او به عنوان کارگردانی متفکر شد و سیدی هم کاندیدای جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشن خانه سینما شد.
هومن سیدی
هومن سیدی در زمینه تئاتر در همسایه آقا و مشروطه بانو دو اثرحسین کیانی به ایفای نقش پرداخت. از کارهای او در تلویزیون می توان به سریال های راه بی پایان همایون اسعدیان و تا ثریا ساخته سیروس مقدم و تله فیلم های سایاب محمدعلی سجادی و اگر باران ببارد روح الله حجازی اشاره کرد. در کارنامه هنری او فیلم های دیگری مثل شب بیرون ، خط ویژه مصطفی کیایی ، نیمرخ ها ساخته ایرج کریمی ، در مدت معلوم ، پل خواب و مادری به چشم می خورد.
علاوه بر دریافت جایزه بازیگری از انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران ، در سی و سومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در بخش سودای سیمرغ به هومن سیدی برای فیلم من دیه گو مارادونا هستم تعلق گرفت.وی همچنین بعد از موفقیتهای بین الملی موفق به اخذ دکترای افتخاری کارگردانی از شورای ارزشیابی هنرمندان نویسندگان و شاعران کشور توسط شواری عالی انقلاب فرهنگی شد
کارگردانی هومن سیدی
سیدی پس از ساخت چند فیلم کوتاه (از جمله ۳۵ متری سطح آب و دندان آبی که به خاطر آنهاجوایز متعددی از جشنواره فیلم کوتاه تهران کسب کرد) اولین فیلم بلند خود را در سال ۱۳۸۹ با نام آفریقا کارگردانی کرد.
این فیلم در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر (بخش آثار ویدئویی) جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اولزن (آزاده صمدی) را از آن خود کرد. سیدی به غیر از کارگردانی، به عنوان نویسنده و تدوینگر نیز در این اثر حضور داشت.
شهاب حسینی یکی از بازیگران این فیلم است که تنها ده کلمه دیالوگ میگوید و کم دیالوگترین نقش اصلی عمرش را بازی میکند. منتقدان سینمای ایران آفریقا را در زمرهٔ آثار سینمای نئو نوآر ایران برشمردهاند.
همچنین برخی هومن سیدی را ادامه دهنده سبک اصغر فرهادی میدانند (البته با دکوپاژ و قاببندیهای متفاوت و غیرکلاسیک) او هم چنین نویسنده و کارگردان تئاتر روایت ناتمام یک فصل معلق بوده است.
از دیگر فعالیت های او آموزش هنرجویان بازیگری در آموزشگاهش است. او در دو فیلم بلند اولش بازیگران جدیدی مثل امیر جدیدی و یسنا میرطهماسب را به سینمای ایران معرفی کرد.
فیلم های هومن سیدی در مقام کارگردان یعنی آفریقا ، سیزده ،اعترافات ذهن خطرناک من و خشم و هیاهو جوایز متعددی از جشنوارههای فجر و ورشوی لهستان و جشنواره فیلم پوسان کره جنوبی و شانگهای چین و جشنواره فیلم شهر دریافت کرده اند.
شروع فعالیت هومن سیدی
نخستین فعالیت حرفهای اش را با حضور در فیلم یک تکه نان کمال تبریزی در سال ۸۳ تجربه کرد و سپس نقش کوتاهی را در فیلم چهارشنبه سوری اصغر فرهادی در سال ۸۴ ایفا کرد.
برای بازی در نقش اصلی فیلم پابرهنه در بهشت بهرام توکلی سال ۸۴ انتخاب شد و آرش معیریان نیز از او در فیلم آن که دریا می رود بهره برد
نویسندگی و شاگردان مشهور
او هم چنین نویسنده و کارگردان تئاتر روایت ناتمام یک فصل معلق بوده است
از دیگر فعالیت های او آموزش هنرجویان بازیگری در آموزشگاهش است در دو فیلم بلند اولش بازیگران جدیدیمثل نوید محمدزاده، امیر جدیدی و یسنا میرطهماسب را به سینمای ایران معرفی کرد
فیلم های مشهورش
فیلم های هومن سیدی در مقام کارگردان یعنی آفریقا، سیزده، اعترافات ذهن خطرناک من و خشم و هیاهو جوایز متعددی از جشنواره های فجر و ورشوی لهستان و جشنواره فیلم پوسان کره جنوبی و شانگهای چین و جشنواره فیلم شهر دریافت کرده اند
درخشش در عاشقانه ها
یکی از سطحی ترین نقش های سریال عاشقانه نقش هومن سیدی بود که با توانایی اش نقش را با جذابیت خاصی درآورد و به قولی سوپر استار این فیلم بود
سوپراستار های ایران از نظر سیدی
در حال حاضر محمدرضا گلزار سوپراستار است
به دلیل اینکه او مختصات یک سوپراستار را دارد. به نوع دیگری هم اگر بخواهم بگویم نوید محمدزاده هم بازیگری است که تعداد زیادی تماشاگر به سینما می کشاند
همکاری سیدی با بابک زنجانی
فیلم سیزده با سرمایه گزاری مستقیم بابک زنجانی تولید شده که دومین سرمایه گذاری مستقیم بابک زنجانی پس از فیلم هیچ کجا هیچ کس است
سیدی پس از حذف فیلم سیزده از جشنواره برلین، در اظهار نظری انتقادی از بابک زنجانی، سرمایه گذار فیلم، بیان کرد : چرا باید به خاطر اینکه این آقا تحریم است فیلم من از جشنواره برلین کنار گذاشته شود ؟ من چرا به خاطرش آسیب بخورم
تیپ شناسی
هومن سیدی را میتوان بعنوان یکی از خوش تیپ ترین های سینمای ایران نام برد تیپ او به گونه ایست کهنشان می دهداز اصول پوشش صحیح می داند و سعی میکند تیپ خودش را با این اصول وفق بدهد
هم او را در تیپ رسمی دیده ایم و هم در تیپ های غیر رسمی، یکی از مواردی که به آن علاقه دارد و زیاد در تنشمشاهده کرده ایمئژاکت چرمی بوده، هیگل مناسبی دارد و کت های تک و بلیزر هم روی بدنش به خوبی دیده می شود
مدل مو و ریش
او چهره جذابی هم دارد و به دلیل فرم صورتش در انتخاب مدل مو ریش آزادانه عمل می کند و مدل های خاص را انتخاب می کند،چندی است مدل موی کوتاه را روی سر او مشاهده می کنیم و همین مدل برای فرم صورتش بسیار عالی است
ریشش را بلند می کند و سعی می کند با کم کردن موی کنار سر و دم خط های فاصله ای میان مو و ریش بلند خود ایجاد کند،این کار باعث شده تا هم موی کوتاهش زیبا دیده شود و هم ریش بلندش
فیلم های سینمایی هومن سیدی
فیلم مصادره (۱۳۹۶ مهران احمدی) کمدی انسانی (۱۳۹۵) آذر (۱۳۹۵) مادری (۱۳۹۴) خشم و هیاهو (۱۳۹۴) اینجا کسی نمیمیرد (۱۳۹۴) پل خواب (۱۳۹۴) بوفالو (۱۳۹۳) در مدت معلوم (۱۳۹۳) من دیه گو مارادونا هستم (۱۳۹۳)نیمرخها (۱۳۹۳) اعترافات ذهن خطرناک من (۱۳۹۳) خط ویژه (۱۳۹۲) شب بیرون (۱۳۹۲) سیزده (۱۳۹۱) آزادراه (۱۳۸۹) آفریقا (۱۳۸۹) یک وجب از آسمان (۱۳۸۷) زخم شانه حوا (۱۳۸۶) آنکه دریا میرود (۱۳۸۵) پابرهنه در بهشت (۱۳۸۴) چهارشنبه سوری (۱۳۸۴) یک تکه نان (۱۳۸۳)
سریالهای هومن سیدی
سریال عاشقانه (منوچهر هادی ۱۳۹۵) سرزمین کهن (کمال تبریزی ۱۳۹۲) مهرآباد (فرید سجادی حسینی ۱۳۹۲) تا ثریا (سیروس مقدم ۱۳۹۰) حیرانی (امید بنکدار و کیوان علیمحمدی۱۳۹۰) سی امین روز (جواد افشار ۱۳۸۹) در چشم باد ( مسعود جعفری جوزانی ۱۳۸۹) راه بی پایان (همایون اسعدیان ۱۳۸۶)
گارگردانی های هومن سیدی
مغز های کوچک زنگ زده (۱۳۹۶) خشم و هیاهو (۱۳۹۴) اعترافات ذهن خطرناک من (۱۳۹۳) سیزده (۱۳۹۱) آفریقا (۱۳۸۹)
مصاحبه با هومن سیدی
هومن سیدی : همه مردم ایران دوست دارند پیمان سریال عاشقانه باشند !
هومن سیدی درباره شخصیت پیمان سریال عاشقانه و اینکه آیا او فکر میکرد که این شخصیت تا این اندازه مورد توجه قرار بگیرد، گفت: «نه. بچهها پشت صحنه لطف داشتند ولی خیلی جدی نمیگرفتم.» او درباره ویژگیهای شخصیتی پیمان سریال عاشقانه توضیح داد: «به نظرم پیمان یک آدم خاکستری است. قهرمان نیست اما آدم بدی هم نیست.
چند تا کار هست که انجام میدهد که نه درعرف جا میگیرد و نه در شرع. شاید اینها امتیازات منفیاش باشد. اما کارهای خوب زیاد انجام میدهد. من فکر میکنم این نقش را هر کس دیگری بازی میکرد با کمی تمرکز به همین خوبی انجام میداد و میتوانست در میان مردم جایگاهی پیدا کند. در هر صورت این نقش ویژه است. فکر میکنم دلیل اصلی علاقه مردم به کاراکتر، صادقانه رفتار کردن او و شجاع بودنش است. فکر میکنم دلیل اینکه این کاراکتر این قدر محبوب شده است این است که هیچکس در ایران شبیهش نیست و در آن واحد همه شبیهش هستند. همه مردم ایران دوست دارند مثل پیمان شجاع و صادق باشند و در عین حال دوست دارند نباشند!
هومن سیدی در سریال عاشقانه
عکس هومن سیدی
هومن سیدی : هیچوقت انتخابم این نبود که سوپراستار شوم
هومن سیدی که درباره تغییر رابطهاش با مخاطب کارهایش گفت: « من هیچ وقت این قدر به آدمها نزدیک نبودهام. چند وقت پیش تصمیم گرفتم که اصلا اهمیتی ندارد تو دنبال چه میگردی. الان باید به این موضوع فکر کنی که مردم چی میخواهند؟ شاید از این به بعد انتخابهایی در فیلمهایم انجام بدهم که فقط برای مردم باشد و دیگر به خاطر خودم نباشد. قبلا احساس میکردم مردم فیلمهایی را میبینند که من دلم نمیخواهد در آنها حضور داشته باشم. هنوز هم تن به آن کارها نمیدهم اما ترجیح میدهم ببینم مردم الان چه توقعی از من دارند.
سر نقش «پیمان» سیستم زندگیام عوض شده است. من هیچ وقت انتخابم این نبوده که سوپراستار بشوم و الان هم نیستم. یا این قدر محبوب بشوم. همیشه از این موضوع میترسیدم که جنبه محبوب شدن در من وجود نداشته باشد. این حسم را انتخابهای من در فیلمها نشان داده است.
در سریال «عاشقانه» هم فکر نمیکردم این اتفاق بیفتد. چون میترسیدم از اینکه مجبور بشوم خودم نباشم. میترسم صبح بلند شوم و کار اشتباهی کرده باشم و تمام ذهنیت آدمها را به هم ریخته باشم. محتاطتر شدهام. قبلا سرم بیشتر توی کار خودم بود. الان نمیتوانم
مهران غفوریان و هومن سیدی
حضور هومن سیدی در تئاتر شرق دور ، شرق نزدیک با ایفای نقش حامد بهداد
هومن سیدی در رابطه با فصل دوم سریال عاشقانه گفت : منوچهر هادی، کارگردان سریال عاشقانه در رابطه با فصل دوم سریال عاشقانه این پست رو در اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت : “با احترام به همه عزیزانی که پیگیر فصل دوم عاشقانه هستند . باید به اطلاع برسانم که بنده تا پایان اردیبهشت نود و هفت تعهد کاری دارم و درگیر آن هستم و به احتمال فراوان بعد از آن هم درگیر سریال دیگری در نمایش خانگی خواهم شد که اخبار آن را متعاقبن اعلام خواهم کرد ”
هومن سیدی با انتشار عکس بالا نوشت:
دوستان عزیز و محترم
همیشه تلاش کردم به شما مردم نازنین احترام بگذارم و چیزی غیر از احترام از شما دریافت نکردم.
همیشه تلاش کردم وارد حاشیه نشم اما ظاهرا این شغل بدون حاشیه بی معنیه.
میخواستم توضیح ندم چرا که فکر میکردم زندگی خصوصی بنده برای کسی جذاب نیست .
دو مطلب بود که فکر کردم باید درباره اش حرف بزنم تا سوال های بی شمار شما رفقا پایان بگیره.
یک:از همه شما فن پیج ها که تواین مدت تلاش کردید تا من رو حمایت کنید صمیمانه ممنونم و دستتون رومیبوسم اما حقیقتا از دنبال کردن خودم هیچ لذتی نمیبرم و احساس بدی نسبت به خودم و پیرامونم پیدا کردم.
من یه بازیگر بسیار ساده ام که برای رشدش تلاش میکنه و مثل همه شما زندگی شخصی خودش رو داره.
پس من راضی به هیچ گونه وقت گذاشتنی از طرف کسی نیستم و ازتون تمنا دارم،خودِ با ارزشتون رو صرف زندگی و آینده پُر اهمیتتون بکنید.
دوم:وقتی با خانواده سه نفر کوچکم و دوستان صمیمی،برای گذروندن ساعتی به کافه ای رفتیم حامد بهداد عزیز عکسی رو از من و دختر نازنینم منتشر کرد که هیاهوی به پا شد.
حقیقتا نمیدونستم که باید لحظه به لحظه زندگیم رو به همه توضیح بدم،همانطور که شما نمیدید.
به هر حال
روایت بنده از زندگی خصوصیم روفقط به دلیل احترام به مخاطب تلقی میکنم و توضیح خواهم داد.
مدتی است خانواده کوچکی روتشکیل دادم و کمتر از یک سال که خدا به من و همسر نازنینم فرزندی هدیه کرده.
باشد که تمام کودکان این سرزمین از دعای خیر مردمان سربلند بمانند.
آمین
ارادتمند شما
هومن سیدی
بیوگرافی هومن سیدی و همسرانش
فارغ التحصیل دیپلم گرافیک می باشد، با ساخت فیلم شروع کرد سپس وارد بازیگری شد، زندگی اش با آزاده صمدی به طلاق ختم شد و حالا دوباره ازدواج کرده است
خانواده
هومن در یک خانواده 6 نفره در رشت بدنیا آمد
فرزند دوم خانواده است و دو برادر بنام های حامد و هامون و یک خواهر بنام هیلدا دارد، مادرش بازنشسته نیروی دریایی و پدرش بازنشسته بانک کشاورزی می باشد
از فیلمسازی تا کلاس بازیگری
بعد از گرفتن دیپلم در 18 سالگی به کلاس های های انجمن سینمای جوان رشت رفت و دوره فیلمسازی را دید و ساخت چند فیلم کوتاه را نیز تجربه کرد
سپس به تهران نقل مکان کرد و در کلاس های بازیگری موسسه کارنامه زیر نظر پرویز پرستویی دوره های بازیگری را گذراند
شروع بازیگری
سیدی در سال 1383 وقتی 24 ساله بود در تست کمال تبریزی قبول شد و در فیلم یک تان به کارگردانی وی اولین تجربه خود را بدست آورد
یکسال بعد در چهارشنبه سوری اصغر فرهادی نیز نقش کوتاهی ایفا کرد
شهرت
شروع شهرت هومن با فیلم پابرهنه در بهشت به کارگردانی بهرام توکلی در سال 84 بود که وی را نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش اول جشن خانه سینما کرد
ورود به تلویزیون
سال 86 با سریال راه بی پایان وارد قاب تلویزیون شد و در چهارمین تجربه تلویزیونی اش با سریال تا ثریا خوش درخشید، وی آخرین بار در سال 92 در سریال مهرآباد بازی کرده است
شروع کارگردانی
آقای سیدی سال 1386 در قامت کارگردان فیلم کوتاه 35 متری سطح آب و دندان آبی را ساخت، اما اولین فیلم بلند او در سال 1389 با فیلم موفق آفریقا شروع شد
فیلم آفریقا در جشنوراه فیلم فجر آن سال در بخش آثار ویدیویی جایزه بهترین فیلم و آزاده صمدی جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی در این فیلم بدست آورد
عده ای هومن سیدی را ادامه دهنده سبک اصغر فرهادی می دانند
عکس های هومن سیدی و آزاده صمدی
عکس دختر و همسر هومن سیدی (بیتا اصلانی)
نوسندگی و شاگردانش
هومن سیدی حالا از مدرسان صاحب نام بازیگری است، او در دو فیلم اول خود بازیگرانی چون نوید محمدزاده ، امیر جدیدی و یسنا میرطهماسب را به سینما معرفی کرد
گلزار سوپر استار است
هومن می گوید در حال حاظر محمدرضا گلزار سوپر استار ایران است، به دلیل اینکه او مختصات یک سوپراستار را دارد و طرفداران زیادی هم قبولش دارند
نوید محمدزاده هم بازیگری است که تعداد زیادی تماشاگر به سینما می کشاند
خواندنی ترین مصاحبه هومن سیدی
هومن سیدی از آن دست بازیگران یاست که هم تجربه موفقی در عرصه بازیگری دارد و هم به موازات آن توانسته در عرصه فیلمسازی هم پله های ترقی را طی کند. او در چهار فیلم قبلی اش، «آفریقا»، «سیزده»، «اعترافات ذهن خطرناک من» و «خشم و هیاهو» تلاش کرده است تا دست به تجربه های تازه ای در فرم و فضاسازی فیلم هایش بزند و با خلاقیت در فرم بصری فیلم هایش، اشکالی از فیلمسازی مدرن را در سینمای ایران به تصویر بکشد.
حالا او در مسیر تکاملی و جسورانه فیلمسازی اش به «مغزهای کوچک زنگ زده» رسیده که در آن با پررنگ شدن ردپای قصه و عنصر روایت، توانسته نظر طیف بیشتری از مخاطبان را به خود جلب کند، به طوری که منتقدان و مخاطبان در انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم جشنواره به نقطه مشترک رسیدند. فیلمی که نشان از جهشی مهم در کارنامه هومن سیدی است و چه بسا بهترین فیلم او تا این لحظه. «مغزهای کوچک زنگ زده» نخستین فیلمی است که سیمرغ بهترین فیلم از نگاه هنر و تجربه را دریافت کرده است؛ سیمرغی که برای سیدی با اما و اگر و سوالاتی همراه بود که در این گفتگو به آنها می پردازیم.
«مغزهای کوچک زنگ زده» در کارنامه شما فارغ از این که یک نقطه عطف محسوب می شود و می توان آن را تکامل و پختگی سینمای هومن سیدی دانست، نقطه مشترک و هم سویی منتقدان و مخاطبان هم هست. به این معنی که اگر «خشم و هیاهو» را لحاظ نکنیم، فیلم های قبلی شما بیشتر در میان منتقدان و علاقه مندان سینمای مدرن و کسانی که به فرمالیسم و تجربه و ساختارشکنی در فرم یا فضاسازی های انتزاعی علاقه داشتند، طرفدار داشت و البته در بین منتقدان نیز در ارتباط با برخی از آنها مثل «اعترافات ذهن خطرناک من»، نوعی دو قطبی هم شکل گرفت که برخی با آن موافق و برخی مخالف بودند اما در «مغزهای کوچک زنگ زده» تقریبا یک اتفاق نظر جمعی شکل گرفت و همه فیلم را دوست داشتند و این باعث شد که طیف مخاطبان این فیلم نسبت به فیلم های قبلی هم بیشتر شود و هم متنوع تر. شاید رمز این موفقیت را پیش از هر چیز باید پررنگ شدن عنصر قصه و قصه گویی در این فیلم و چرخش آن از لحن و موقعیتی انتزاعی به لحن و روایتی رئالیستی دانست؛ گویی شما به نوعی روایت های سینمای کلاسیک رجوع کرده اید با حفظ همان ذهنیت و جهان سینمایی شخصی، چقدر با این تحلیل موافقید؟
– به نظرم تحلیل درستی است و عنصر قصه گویی در این فیلم برجسته تر شده، اما این به این معنی نیست که من در فیلم های قلی به قصه گویی بی تفاوت بودم و صرفا دغدغه فرم داشتم. من همیشه فکر می کردم در حال قصه گفتن هستم و اتفاقا برای این که متهم به این نشوم که فیلم هایم فاقد قصه است، خیلی تلاش می کردم که به این مولفه توجه کنم و همیشه بر این باور بودم که در فیلم های قبلی نیز در حال قصه تعریف کردن هستم. اساسا من با سینمایی که قصه ندارد مشکل شخصی دارم. به نظرم هم در «آفریقا» و هم در «سیزده» در حال قصه تعریف کردن هستم. در «اعترافان ذهن خطرناک من» هم گمان می کردم دارم قصه ای را تعریف می کنم، منتها یا الکن بود یا به هر دلیلی مخاطبش خاص تر شد و همه نتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. در «خشم و هیاهو» هم کاملا با یک فیلم قصه گو روبرو می شویم.
واقعیتش این است که قبلا وقتی کسی از من می پرسید فلان جای قصه چی شد؟ من در درونم شاکی می شدم که خب یک ذره تلاش و فکر کنید تا متوجه داستان شوید. بعد از «خشم و هیاهو» بسیاری از این سوالات که از من پرسیده می شد، اوایل عصبانی می شدم و آنها را پیش پا افتاده و عامیانه می دانستم. اما از یک جایی به بعد تسلیم شدم و فکر کردم که این مشکل از من کارگردان است که نتوانستم به این سوالات در درون فیلم پاسخ دهم و مخاطب نتوانسته جواب پرسش های خود را از متن و قصه فیلم بگیرد.
این مسئله موجب شد که تمام تمرکزم را روی داستان گویی گذاشتم و به قصه بیش از گذشته توجه کردم. حالا تفاوت در چه بود؟ ببینید، مثلا من در «خشم و هیاهو» می گفتم که فلان مسئله یا موقعیت لزومی ندارد که پرداخته شود، چون روشن و معلوم است و نیاز به شرح و بیان نیست اما در «مغزها…» برعکس، این روش را در پیش گرفتم و حتی در طول ساخت فیلم برخی از دوستان اهل فن که با من همراه بودند، می گفتند مثلا فلان صحنه را چند بار می گیری، یا فلان دیالوگ را نباید آورد، اما تجربه به من ثابت کرده بود ه آن اطلاعات یا موقعیت ها و دیالوگ ها باید در فیلم گنجانده شود یا روی آن تاکید بیشتری شود و پرداخت بیشتری داشته باشد.
حتی یک جاهایی می گفتم دست از سر من بردارید. اصلا من می خواهم یک فیلم سطحی بسازم. نمی خواهم حرف عمیق و ویژه ای بزنم. فقط می خواهم یک داستان تعریف کنم و آن را به درستی تعریف کنم که وقتی مخاطب آن را می بیند، درگیر سوالات متعدد نشود و پاسخ آن را در خود فیلم و قصه آن دریافت کند و در نهایت از تماشای فیلم لذت ببرد. شاید برای تان این حرف عجیب باشد، اما برای اولین بار بود که برای ساخت فیلمی، داستان نداشتم، فقط دلم می خواست یک فیلم مفرح بسازم. یا این که برخی ناهنجاری هایی که در جامعه می دیدم، مرا آزار می داد و دوست داشتم درباره آنها فیلم بسازم. نه این که ذهنم خالی از هر ایده ای باشد، اما داستانی از پیش تعیین شده یا طراحی شده در ذهنم نبود. تمام داستانی که اتفاق می افتد، بعد از شروع فیلم اتفاق می افتد، بدون این که سیناپسی وجود داشته باشد. اگرچه ۱۶، ۱۷ تا رونوشت اساسی از قصه داریم، اما شخصیت ها و کنش و ری اکشن های آنها و در نهایت کاراکتری که شکل می گیرد، در خود فیلم و فرایند آن متولد می شود.
فارغ از این که مصالح داستانی این فیلم پرملات تر از فیلم های قبلی است، خود موقعیت، شخصیت ها و آدم های قصه و تجربه تلخ و دردناکی که در قصه به تصویر کشیده می شود نیز نسبت به آثار قبلی، ملموس تر، عینی تر و چه بسا تاثیرگذارتر است و تعداد بیشتری از مخاطبان می توانند با حرف و لحن فیلم ارتباط برقرار کنند.
– البته من در این مورد با شما مخالفم. در «خشم و هیاهو» هم همین موقعیتی که ترسیم می کنید، در قصه ای دیگر بیان می شود و عموم مخاطبان با داستان آن درگیر می شوند.
موافقم، ولی «خشم و هیاهو» را باید از جنس و ساختار کارهای قبلی شما منفک کرد چون اساسا یک فیلم قصه گوی متعارف است و زبان و روایت لاسیکی دارد. اما «مغزها…» با فیلم هایی از جنس «اعترافات ذهن خطرناک من» و «سیزیده» و … جهان سینمایی هم سوتر و هم سنخ تاری دارد، با این تفاوت که در اینجا هم قصه پررنگ تر است و هم عامه فهم تر است و برای همین من فکر می کنم شما قصه را به فرم تجربه گرایانه سینمای تان اضافه کردید و این رمز موفقیت بیشتر «مغزها…» در کارنامه شما شده است.
– بله. «اعترافات ذهن خطرناک من» تجربه گراتر و فرمالیستی تر بود و اصلا به همین دلیل در سینمای هنر و تجربه اکران شد و فروش بسیار کمی داشت. اگرچه در فیلم های هنر و تجربه، فروش خوبی داشت. با این حال با توجه به این که فیلمی متناسب با استانداردهای مدیوم سینما ساخته شده بود و به نسبت هزینه هایی که برای ساخت آن صرف شد، راضی کننده نبود. واقعیت این است که من در فیلم «مغزها…»، تجربه ای که کسب کردم و در واقع هدفی که داشتم، این بود که به فضای رئالیست نزدیک شوم، حتی در بازی ها؛ اما در کلیشه ای ترین حالتش، به این معنا که یک فیلم تیپیکال بسازم، کاراکترهای تیپیکال خلق کنم و آنها را به شخصیت بدل کنم و از این نترسم که آدم های خاص، تیک و رفتار خاصی داشته باشند. در واقع تلاش کردم در بستر و اتمسفر همان فیلم های قبلی و ساختارش، ادبیات رئالیستی را به متن و فضای قصه تزریق کنم.
این را هم بگویم که ترسیم و خلق این شخصیت ها و قصه روی کاغذ کمی ترسناک به نظر می رسید، به این معنی که اگر کسی آن را می خواند، پیش خود فکر می کرد این فیلم چگونه قرار است ساخته شود و این آدم ها و تجربه های شان چطور ممکن است در یک بستر و زبان رئالیستی جان بگیرند، چون به شدت این خطر وجود داشت که آنها و حتی دیالوگ های فیلم به شدت اغراق آمیز و اگزجره شوند و اساسا از زندگی و آدم های واقعی فاصله بگیرند و باورپذیر نباشند.
نه تنها این شخصیت ها و کاراکترها در دام کلیشه های تیپیکال قرار نگرفتند، که نوعی تشخص دراماتیک هم پیدا کردند، که این مسئله هم جاذبه های شخصی و فردیت آنها را بیشتر و برجسته تر کرد و هم یک هویت ریشه دار و اجتماعی پیدا کردند که اگرچه به ظاهر ضدقهرمان یا شخصیت های منفی بودند، اما تماشاگر آنها را در کسوت یک قهرمان یا دست کم یک قربانی می بیند و می پذیرد و آنها را پس نمی زند. در واقع اگرچه این شخصیت ها آدم های حاشیه نشین هستند، اما در فیلم به مرکزیت فیلم بدل می شوند و مخاطب را با خود همراه می کنند.
– واکنشی که من هم از تماشاگران در جشنواره داشتم، همین طور بود. مسئله این است که دیگر سالیان سال است که شخصیت پردازی دو قطبی سیاه و سفید یا مثبت و منفی در سینما کم رنگ شده و به ویژه در یک فیلم رئالیستی که اساسا این مرزبندی های دو قطبی فاقد منطق است. بنابراین شخصیت های خاکستری هم با واقعیت منطبق تر است و هم با مخاطب و روانشناسی مخاطب سازگارتر.
در این فیلم هم همان طوری که می بینیم، همین حاشیه نشینان در درجه اول یک انسان اند؛ انسان هایی که مثل بقیه خطا می کنند، اشتباه دارند و جامعه و خانواده و محیط روی آنها تاثیر می گذارد. این که مخاطب این شخصیت ها را که در ظاهر خلافکار یا معتاد هستند، به قول شما پس نمی زند، برای این است که ریشه های رفتار و منش آنها را در فیلم می بیند و محیط و فقر و فلاکتی که بر زندگی آنها حاکم است، لذا به جای انگ زدن یا گارد گرفتن، آنها را درک می کند و با آنها همدلی و همدردی می کند.
با این وجود در برخی از برنامه ها یا مطالبی که درباره فیلم نوشته شده بود، برخی گفته بودند که این آدم ها از کجا آمده اند، یا نمونه های مثل آن را در جامعه نمی بینیم. و این خیلی برای من جای تعجب داشت! همان روزی که این حرف را می زدند، فردی با قمه به نهاد ریاست جمهوری حمله می کند، یا در اخبار تلویزیون گاهی گزارش هایی از دستگیری اراذل و اوباش پخش می شود که من از یکی از آنها در خود فیلم هم استفاده کردم. بعد عده ای می گویند چنین آدم هایی در جامعه ما وجود ندارد. نمی دانم اینها در این جامعه زندگی نمی کنند، یا اخبار و حوادث را دنبال نمی کنند!
احتمالا این عده همان هایی هستند که فیلم را متهم به سیاه نمایی می کنند و حرف هایی از این دست…
– من که به شدت از این فضاها گریزانم و به نظرم این نگاه ها بیشتر بحث های چرک سیاسی است که من اصلا آدم این حرف ها نیستم و این حرف ها مال من فیلمساز نیست که به دنبال برخی مقاصد سیاسی و جناحی بخواهم قصه ای را تعریف کنم که از اساس واقعیت نداشته باشد. من، هم به عنوان یک شهروند و هم فیلمساز، دغدغه های خود را در قالب فیلم و به زبان تصویر بیان می کنم و آنچه در «مغزهای کوچک زنگ زده می بینیم، یک قصه خیالی و فانتزی نیست، بلکه بازتابی از آن چیزی است که در بخشی از جامعه ما وجود دارد.
اتفاقا یکی از ویژگی های فیلم این است که شخصیت اصلی فیلم، شاهین، از دل همین نکبت و تباهی به آستانه رستگاری و نجات می رسد و دچار تحول درونی می شود؛ تحولی که باورپذیر است و ناگهانی و بی منطق اتفاق نیفتاده است. چطور فیلمی می تواند سیاه نمایی باشد، در حالی که پایان آن با امید به اوضاعی بهتر و برخاستن و اراده کردن برای نجات دادن خود از آن تباهی و فلات رقم می خورد.
– کاملا همین طور است. جالب این که از ستاد مبارزه با جرایم و اعتیاد با ما تماس گرفتند و با لطفی که داشتند، قرار شد از این فیلم به همین دلیل تقدیر شود. واقعیت این است که ما نمی توانیم صورت مسئله را پاک کنیم و بگوییم در یک وضعیت گل و بلبلی زندگی می کنیم. آنچه در فیلم می بینیم، بخشی از واقعیت جامعه در مناطق حاشیه نشین شهر و حتی در دل خود شهرهاست که مختص جامعه ما هم نیست و در همه کشورهای دنیا وجود دارد. خب ما که خودمان نمی توانیم خودمان را گول بزنیم. اصلا کار سینما این است که افکار عمومی را متوجه یک خلأ، یک اشکال و ناهنجاری در جامعه بکند و نسبت به آن آگاهی و حساسیت به وجود آورد. آگاه کردن جامعه را که نمی توان نامش را سیاه نمایی گذاشت. اتفاقا این عین روشنگری است.
من در همین مدت نقدهایی از روانشناسان و جامعه شناسان درباره فیلم خواندم که برای من خوشایند بود. نقدهایی که از منظر علمی به وجوه مثبت این آسیب شناسی ها در فیلم اشاره داشت و این که ساخت چنین فیلم هایی می تواند به افزایش آگاهی مردم درباره جرایم و ناهنجاری ها و کاهش آنها در جامعه کمک کند.
من چون تا حالا درباره این فیلم با جایی مصاحبه نکردم، در جواب دوستانی که فیلم را مصداق سیاه نمایی می دانند، یا معتقدند آدم های قصه در واقعیت جامعه وجود ندارند، بگویم که این یک رفتار پوپولیستی است برای تخریب و تحقیر فیلمسازان و هر هنرمندی که دارد کار حرفه ای خود را انجام می دهد. کاملا در اشتباه اند و پشت مردم و دفاع از مردم پنهان نشوند. ما باید کارکردها و حد و مرزهای اثربخشی هر چیزی را در جامعه درست تشخیص دهیم و افکار عمومی را متشنج نکنیم.
مثلا وقتی فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» در گروه هنر و تجربه اکران شد، ما اعتراضی نکردیم، چون ماهیت و سطح آن فیلم را برای برخی مخاطبان خاص سینما می دانستیم نه لزوما همه مخاطبان اما وقتی فیلمی با موضوعی عمومی و اجتماعی ساخته می شود که مردم آن فیلم را دوست دارند، یا از آن تاثیر مثبت می گیرند، این حرف ها و تحلیل، نوعی خودویران گری و ضایع کردن خود است، یا برای این که فیلم مورد نظر و پسند خود را بزرگ کنید، به تحقیر و تخریب فیلم دیگری می پردازید که این، هم دور از اخلاق حرفه ای است و هم اخلاق انسانی. من از این عده از دوستان خواهش می کنم با پیش فرض های بدبینانه خود، مردمی را که قرار است این فیلم را ببینند، دچار سوءتفاهم نکنید.
یکی از ویژگی های «مغزهای کوچک زنگ زده» که به نقطه قوت فیلم هم بدل می شود، که اتفاقا نقطه ضعف بسیاری از فیلم های سینمای ایران است، مسئله ریتم آن است. ریتم و ضرب آهنگ تند فیلم که با فضای ملتهب قصه منطبق است، به کشش دار شدن و جذابیت آن کمک کرده است و تماشاگر را جای خود می نشاند. چقدر نسبت به ریتم فیلم فکر کرده بودید و ایده داشتید؟
– جالب است که این فیلم باعث شد من یک بار دیگر به دوران نوجوانی ام رجوع کنم و یاد کلاس های فیلمنامه نویسی و کتاب هایی که در این باره خواندم، بیفتم. یک بار دیگر آنها را خواندم و جزء به جزئش را بررسی و مطالعه کردم و دیدم که چقدر درست درباره قصه و ریتم آن سخن گفته اند و اگر آدم طبق همین الگوهای کلاسیک جلو برود، می تواند تماشاگر فیلمش را پای فیلم بنشاند و او را با خود همراه کند.
شما از ریتم حرف زدید. من می گویم و معتقدم اگر فیلمنامه کشش لازم را برای روایت نداشته باشد، حتی فیلمی با ریتم بالا هم بسازید، نمی تواند مخاطب را جذب کند. درست است که در اینجا ریتم فیلم بالاست، اما به نظرم مهم تر از آن، خود فیلمنامه و قصه و شخصیت پردازی هاست که در درجه اول، مخاطب را سر جایش می نشاند و با فیلم همراه می کند. در واقع آنچه بیش از هر عامل و عنصر و فرمی و روایی دیگر تماشاگر را مجذوب می کند و فیلم می تواند روی پای خود بایستد، داستان است. اگر فیلمی قصه جذاب و پرکششی نداشته باشد، ریتم به آن کمکی نمی کند و حتی می تواند باعث خستگی و عصبیت تماشاگر شود.
مثلا همین فیلم «Cityh of God» که می گویند فیلمت به آن شباهت دارد، با تمام شگفتی هایی که فیلم دارد، از دقیقه ۴۰، ۵۰ خسته کننده می شود، در حالی که ریتم فیلم بالاست. اما فیلم هایی وجود دارند مثل فیلم های میشائیل هانکه که با وجود این که ریتم آرام و پایینی دارند، اما قصه آن به قدری تکان دهنده است که تماشاگر را میخکوب می کند. به نظر من قلب تپنده یک فیلم برای این که بتواند تماشاگر را مجذوب و میخکوب کند، عطف های به موقع آن است. اندازه درست و دقیق عطف ها کمک می کند نه فیلم خسته کننده شود، نه خودش را لو دهد. بنابراین برای من درک درست نقاط عطف فیلم خیلی مهم تر از ریتم آن بود و چه بسا همین عامل هم به در آمدن ریتم مناسب به قصه کمک کرده است.
یکی دیگر از تفاوت های این فیلم ها با آثار قبلی شما در نوع استفاده از لوکیشن است. در «مغزها…» لوکیشن محدود است، اما تنوع پلان و سکانس و تعدد رخدادها بیشتر شده است. شاید این مسئله هم به ریتم بالای کار کمک کرده است.
– موافقم. مثلا ما سکانسی داریم مثل زندان که در آن ملاقات شاهین و شکور را می بینیم که حرف های شان پینگ پنگی است و به دلیل محدودیت و منطق اتاق ملاقات در زندان خیلی نمی توانند مانور بدهند، مثلا قدم بزنند یا درگیر شوند، و باید در یک نقطه ثابت روی صندلی با هم گفتگو یا جر و بحث کنند. در واقع دکوپاژ این سکانس خیلی دشوار بود و دست ما به دلیل منطق موقعیت بسته بود، بنابراین مجبور بودیم از تنوع پلان استفاده کنیم که تماشاگر دچار خستگی نشود، یا این صحنه که صحنه مهمی هم بود، بتواند تاثیرگذار و جان دار از کار دربیاید یا میزانس ها باید خیلی مویرگی باشد تا بتوان روایتی رئالیستی از آن مکان را به تصویر کشید. به همین دلیل تصویربرداری و برداشت از سکانس زندان سه روز طول کشید.
و چقدر این سکانس، سکانس بی نظیر و تاثیرگذاری شده و چه بازی خیره کننده ای از فرهاد اصلانی در این صحنه می بینیم. به نظرم شما در انتخاب بازیگر هم خیلی ریسک کردید و جسارت به خرج دادید؛ چه در استفاده از خانم لادن ژاوه وند و چه در نقش مکمل ها و کوتاهی که از هنرجویان کلاس بازیگری خودتان بودند. خوشبختانه نتیجه کار خیلی خوب از کار در آمد. کمی درباره انتخاب بازیگران جنبی فیلم هم توضیح دهید. به نظرم شاگردان کلاس های خودتان به دلیل شناختی که از جهان ذهنی و سینمایی شما داشتند، از این امتیاز برخوردار بودند که به درک درست و دقیقی از نقش ها برسند.
– درست است ولی این مسئله مثلا درباره خانم ژاوه وند جواب نمی دهد و ایشان خیلی غریزی و حسی بازی کردند و نتیجه کار هم خیلی رضایتبخش بود. ایشان هم خیلی باهوش بود و هم انگیزه خیلی بالایی برای ایفای این نقش داشت و با این سن و سال، انرژی بالایی داشت. جالب این که ایشان در لحظه آخر به فیلم پیوستند. من اصرار داشتم که یک نابازیگر این نقش را بازی کند که موفق نشدیم آن را پیدا کنیم و قرار شد یک بازیگر برای این نقش پیدا کنیم که به نتیجه نرسیدیم و در نهایت محمد کارت خانم ژاوه وند را از کمپینی که در آن مستند ساخته بود، به ما معرفی کرد و وقتی ایشان را دیدم، همانی بود که در ذهنم بود و به اصطلاح اصل جنس که با کمی تمرین و راهنمایی به درستی نقش را فهمیدند و بازی کردند. وقتی ایشان بازی می کرد حتی بچه های پشت صحنه می خندیدند، نه این که ایشان حرف های خنده دار بزند یا بد بازی کند، بلکه برعکس از این که چطور ایشان بدون هیچ گونه سابقه بازیگری توانسته این قدر خوب نقش بازی کند.
البته من کمی نگران بودم و به بچه های پشت صحنه می گفتم که در تعریف و تمجید خودتان از بازی ایشان مراقب باشید که خدای نکرده این مسئله باعث نشود نقش و راکورد بازی را فراموش کند، که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و ایشان خیلی مسلط این نقش را بازی کردند ولی در ارتباط با بچه های کلاس بازیگری و هنرجویان با شما موافقم و شناختی که از سینمای من داشتند، یا نوع نگاهی که من به بازیگری دارم، کمک کرد تا آنها بتوانند خوشبختانه به خوبی از پس نقش بربیایند، به ویژه نوید پورفرج و خانم مرجان اتفاقیان که امیدوارم بعد از این شاهد موفقیت های بیشتر آنها در عرصه بازیگری باشیم.
این نشان می دهد جسارت تجربه گرایی شما بالاست و البته در جایی هم اشاره کردید که روند تجربه گرایی خود را حفظ می کنید و خود را مجاب می کنید که تجربه نوینی ارائه دهید. «مغزهای کوچک زنگ زده» را هم می توان با توجه به نکاتی که گفتید، ادامه روند تجربه گرایی شما در سینما و فیلمسازی دانست و شاید اهدای سیمرغ بهترین فیلم هنر و تجربه به فیلم شما را بتوان در همین راستا معنا کرد. با این حال انگار در شب اختتامیه از دریافت این سیمرغ متعجب شده بودید؛ چرا؟
– واقعا جا خوردم و حالا توضیح می دهم که چرا. قبلش فقط این نکته را بگویم که من با هیچ شخص خاصی مشکلی ندارم. این را به این دلیل نمی گویم که آدم میانه رویی هستم، نه اتفاقا آدم تندی هستم و حرفم را می زنم! منظورم از این که با هیچ شخصی مشکل ندارم این است که نه با داورهای محترم مسئله دارم، نه با مدیریت جشنواره چون فکر می کنم هر جشنواره ای قوانین خاص خود را دارد که یا کسی از آن خوشش می آید، یا نمی آید. این موضوعی نیست که آدم بخواهد بابت آن ناراحت باشد.
وقتی من فیلمم را به جشنواره ارائه می دهم، باید قوانین آن را بپذیرم و به داوری های آن احترام بگذارم. تعجب من بابت ابداع و خلق یک جایزه ای بود که می توانست من را به هم بریزد و حتی ادامه مسیر حرفه ای ام را تحت تاثیر خودش قرار بدهد. شوک بنده به خاطر این بود که در سینمای ایران معنی هنر و تجربه نوع دیگری از سینما را در ذهن مخاطب تداعی می کند، که فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» با آن فاصله دارد یا منطبق با آن تعریف و تصویر نیست.
این به این معنا نیست که هنر و تجربه مقوله بی اعتباری است. اتفاقا من از این سینما به خاطر فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» جایزه ای دارم که آن را با افتخار در کتابخانه شخصی ام قرار داده ام و برای من اعتبار آرتیستیک دارد اما قبل از این و شروع اختتامیه یک چیزهای دیگری به ما گفته بودند و برای آن ما را به اختتامیه فرا خواندند که نمی خواهم وارد جزئیات آن شوم اما روی سن و در شب اختامیه اتفاقات دیگری رخ داد، که برای من قابل درک نبود و مرا به هم ریخته بود.
ضمن این که برای من جای این سوال پیش آمد که اگر داوران فیلم مرا در بخش هنر و تجربه دیده اند و جایزه داده اند، آیا به این معنی است که فیلم باید در سیستم سینمای هنر و تجربه به نمایش در بیاید؟! این به نظرم متناقض به نظر می رسد که اگر این اتفاق بیفتد، به نظرم جفا به خود هنر و تجربه است. این الصاق درستی نیست. ضمن این که تصور کردم این جایزه را ابداع کردند و به فیلم ما دادند تا به اصطلاح زحمات ما نادیده گرفته نشود اما من می گویم چرا برای به دست آوردن دل ما باید چنین جایزه ای را ابداع کرد.
من که احساس نیاز به سیمرغ نکرده بودم و برای من بهتر بود که این سیمرغ را نمین گرفتم. اگر این فیلم شایسته هیچ جایزه و سیمرغی نبوده که خب نباید اهدا می شد و این برای من خوشایندتر بود تا این که جایزه ای را ابداع کنیم تا دل کسی یا گروهی را به دست آوریم. حرف من این است که سیمرغ یا جایزه من باید در جای خود اهدا می شد.
البته هیچ کدام از این حرف ها به این معنا نیست که من به جشنواره آمده بودم که سیمرغ ببرم یا اگر نمی گرفتم فاجعه رخ می داد. هرگز! چون سیمرغ هنر و تجربه تاکنون وجود نداشته و برای نخستین بار ابداع شده، من فکر می کردم که آن را به فیلم «امیر» می دهند، به دلیل این که ساختار و جنس این فیلم به مولفه های فیلم هنر و تجربه نزدیک تر بود. این که این سیمرغ به فیلم من داده شد، حس کردم که نوعی به دنبال نخود سیاه فرستادن آن است. بر همین اساس برای من جایزه نگرفتن ناراحت کننده نبود. این که در پس ابداع یک جایزه، فیلم در بستر واقعی خودش دیده نشود، ناراحت کننده بود. با این حال همه داوران جشنواره اساتید من هستند و رأی آنها برای من قابل احترام است.
شاید شب اختتامیه فرصت اندکی بود برای این که برخی حرف های تان را بزنید. اگر فکر می کنید حرفی از این فیلم و سیمرغش جا مانده، اینجا بگویید.
– من فقط یک حرف دارم. همه دوستان اهل سینما، از کارگردان و تهیه کننده و بازیگر گرفته تا نویسندگان و منتقدان همه اصنافی که عضوی از خانه سینما هستند، تلاش کنیم که خودمان داستانی درست نکنیم که خشونت و نامهربانی در سینما رواج پیدا کند و اختلاف نظرها و سلیقه ها بخواهد همدلی بین ما را کم کند، یا از بین ببرد. حاشیه ها را کم کنیم و به متن سینما بپردازیم. باور کنید گاهی به جایی می رسم که دلم می خواهد بی خیال سینما شوم و آن را رها کنم. این شرایط بدی است که اگر حرفی زدیم که به ذائقه کسی خوش نیامد، از فردا دشمن هم شویم، یا علیه هم رفتار کنیم.
من به مخاطب و مردم کاری ندارم که آنها همواره عاشق سینما و سینماگران بوده و هستند اما خودمان داریم عشق به این کار را فراموش می کنیم. واقعیت این است که سیمرغ ها فراموش می شود و این فیلم هاست که در خاطره ها می ماند. همه ما شاید الان یادمان نیست که فیلم «هامون» برای کدام بخش جایزه گرفت، ولی «هامون» از یادمان نرفته. یادمان نیست که خسرو شکیبایی برای چه فیلمی سیمرغ گرفت، ولی خود او همواره در ذهن و قلب ماست. بزرگ ترین جایزه، ماندگار شدن یک فیلم در خاطره مردم است، نه سیمرغی که در دست داریم.
همه چیز در مورد طلاق ازاده صمدی و هومن سیدی
آزاده صمدی در 17 دی 1357 در شهر لاهیجان متولد شد و پس از گرفتن مدرک کارشناسی تئاتر از دانشگاه سوره ، تصمیم می گیرد در کلاس های بازیگری موسسه کارنامه به مدیریت پرویز پرستویی شرکت کند و پس از مدتی به همراه هومن سیدی برای بازی در سریال تلویزیونی راه بی پایان دعوت می شود.
همین سریال بهانه ای برای آشنایی بیشتر این دو بازیگر باهم می شود و نهایتاً آن ها تصمیم به ازدواج گرفتند. منتشر شدن خبر ازدواج هومن سیدی با آزاده صمدی در سال 1386 سوژه داغ خبری رسانه ها می شود و همین موجب محبوبیت و مطرح شدن آن ها بر سر زبان ها می شود.
اما متاسفانه زندگی مشترک این دو زوج هنری زیاد تداوم نمی یابد و آن ها در سال 1393 از هم طلاق گرفتند. حاصل 7 سال زندگی مشترک این دو زوج فرزند دختری می باشد که تا به امروز هیچ عکسی از او منتشر نشده است.
واکنش هومن سیدی به شایعاتی در مورد جدایی از همسرش
نهایتاً این هومن سیدی است که تصمیم می گیرد بعد از مدت ها به واکنش در مورد جدایی اش از هومن سیدی واکنش نشان داد. او با تایید این خبر در صفحه شخصی اش نوشت : دوستان عزیزم گاهی به دلیل علاقه و لطف شما شاهد این هستم که جزئیاتی از زندگی شخصی ام تبدیل به موضوع ذهنی عده ای از شما می شود و بی شک زندگی من هم مثل زندگی هر کدام از شماها از دوبرابر خصوصی تشکیل شده است و من ترجیح می دهم در حجاب عرف های رایج فرهنگی باقی بماند.
اما بخاطر اینکه براتون احترام زیادی قائل هستم و پیگیری های شما رو توجه دوستان تعریف و تحلیل می کنم باید عرض کنم که زندگی مشترک من با خانم آزاده صمدی نزدیک به یک سال است که به اتمام رسیده است. هدف از این توضیح ، پاسخ به شبهات ذهنی برخی از دوستان است. امیدوام باب گفتگو ، اظهار نظر ، اعلام تاسف و باقی واکنش به کلی بسته شده و موضوع به کلی مختومه گردد. برای همه شما آرزوی حرکت در مسیر خوشبختی و موفقیت را دارم.
هومن سیدی بعد از جدایی از آزاده صمدی خبر ازدواج مجددش را رسانه ای نکرده بود و این حامد بهداد بود که با انتشار عکسی از دختر هومن سیدی در استوری خود این خبر را رسانه ای کرد و طرفداران این بازیگر با هجوم به صفحه شخصی او خواستار اطلاعات بیشتری بودند که هومن سیدی مجبور شد خبر ازدواجش را تایید کند. او نوشت : مدتی است که خانواده کوچکی تشکیل دادم و کمتر از یکسال است که خدا به من و همسر نازنیم فزرندی هدیه داده است.
واکنش آزاده صمدی : کی گفته طلاق یک شکست بزرگ است؟
آزاده صمدی در آخرین مصاحبه اش گفت : همیشه یه اتفاقی می افته که قرار بوده بیفته لابد و اینا همه تو ذهن تو هست اینکه چطوری به ماجرا نگاه کنی اینکه میتونی بشینی زانوی غم بغل بگیری میتونی بیفتی تو تخت و بگی وای نابود شدم در حق من جفا شد من یک زن قربانی ام در این اجتماع و میتونی این طوری برخورد کنی. ولی میتونی برگردی بگی که مسیر زندگی من تا اینجا این بوده و الان این نیست؟ باید چکار کنم؟ باید ادامه اش بدهم دیگه؟ ما محکومیم به زندگی کردن و محکومیم به خوب زندگی کردن باید بهترین زندگی را بکنیم چون یکبار زندگی می کنیم و باید لذت ببریم از زندگی و من هم اینجوری زندگی می کنم.
حتما همه آدما روزای بد دارند روزای خوبم دارند ولی تهش می گن که گریه هامو هم کردم تموم شد تا ابد مگه باید گریه کرد؟ متاسفانه تو مملکت ما طلاق به عنوان یه شکست جا افتاده ولی من اصلا شکست نمیدونم و خیلی موقع ها میتونه به عنوان یه پیروزی باشه من میگم همه این اتفاقات تو ذهنته به توانت بستگی داره و میتونی مسیرتو برای خودت بسازی
ولی متاسفانه آدما نشستن تو خونه و منتظر معجزه اند. من واقعا در طول این سال ها زحمت کشیدم برای روزهایی که گذشته برای دونه دونه شون فکر کردم زحمت کشیدم بی خوابی کشیدم فیلم دیدم تا به اینجا رسیدم. و بعد از 4 روز که به یه موفقیت رسیدم به خودم گفتم که خوب شد من اون روز به خودم وا ندادم و پا شدم سعی مو کردم.
هومن سیدی از مغز های کوچک زنگ زده می گوید
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، هومن سیدی؛ کارگردان فیلم، سعید سعدی؛ تهیه کننده، فرهاد اصلانی، نوید محمدزاده، لادن ژاوه وند، فرید سجادیحسینی، مرجان اتفاقیان، نوید پورفرج؛ بازیگران فیلم، بامداد افشار؛ موسیقی، پیمان شادمانفر؛ فیلمبردار، مهدی سعدی؛ تدوینگر عصر سهشنبه ۱۷ بهمن ماه در پردیس سینمایی ملت حاضر شده و به پرسشهایی درباره فیلم سینمایی «مغزهای کوچک زنگزده» پاسخ دادند.
هومن سیدی در بخشی از نشست در مورد اتهام سیاهنمایی که به فیلمش وارد میشود، گفت: «ممکن است چنین اتهامی وارد باشد، اما قصد ما این نبوده. ما نمیخواستیم چیزی را سیاه نشان دهیم، اما تلاش کردیم تلخیها را نشان دهیم. من انتهای فیلم را کاملا امیدبخش، نورانی و انسانی دیدم. حالا اینکه تلاش و قصد من نتیجه برعکس داده یا سیاه جلوه میکند را واقعا نمیدانم. من همه تلاشم را کردم که مخاطب با ناامیدی از سالن بیرون نرود، اما درباره دایرهوار بودن تلخیهای فیلم حق با مخاطب است، اما همین هم به واقعیت جامعه نزدیک است.»
سیدی گفت: «ما این افکار را به تماشاگر منتقل میکنیم که سینما فقط اجتماعی است و اگر این طور نباشد، سینما نتیجه نمیدهد. سعی کردم با بازی تیپیکال بازیگرها به واقعیت نزدیک شوم. سعی کردم چیزی را بیهوده کمرنگ یا پررنگ نکنم. خاطرم هست چیزهای دیگری هم باشد. طراحی صحنه به ما کمک کرد که به واقعیت نزدیک شویم.»
پیمان شادمانفر در مورد فیلمبرداری اثر گفت: «کل فیلم روی دست گرفته شد و این خیلی دشوار بود. سعی کردیم شبیه همه دوربین روی دستهایی که تا به حال دیدیم، نباشد و در فاصله و حرکت دوربین و... سعی کردیم حس مستند باشد. من از حبیب سلطانی تشکر میکنم که دوربین دو من را همراهی میکرد. پلان ثابتی هم نگرفتیم.»
نوید محمدزاده در مورد ایفای نقشهایی که عقدهای بودن ویژگی مشترک آنان است، گفت: «میتوان در یک طبقه اجتماعی، یک کاراکتر را به چند شکل مختلف بازی کرد. خشم و عقدهای بودن را میتوان به چند صورت نشان داد. فقط روی ماجرا را نبینیم.»
سیدی در ادامه گفت: «هر فیلمی مخاطب خاص خودش را دارد، شاید این فیلم را تشخیص دهند که گروه سنی خاصی باید آن را ببینند. من هم خیلی تاکیدی ندارم که چه گروهی فیلم را ببیند. خوشحال میشوم که مخاطبم از فیلم خوشش بیاید ولی منتظر نیستم تماشاگر با بشکن از سالن خارج شود!»
سیدی در مورد ریتم فیلم گفت: «شاید از ابتدا قصد ما این بود که فیلم را شبیه به پرواز ترسیم کنیم و ابتدا و پایان باید ریتم پایین میآمد. به نظرم میآمد که اگر پایان فیلم با ریتم اواسط فیلم تمام شود. خستهکننده میشد... سوال دوم این خبرنگار از کارگردان «مغزهای کوچک زنگزده» این بود که؛ چرا شکور با این همه آدم از مرگ مادر بی خبر مانده بود؟ سیدی گفت: به این دلیل که خیلی زود برادر ناتنی به زندان رفت و در یک بازه زمانی نصفروز مثلا به دیدار برادر در زندان رفت، پس اولین نفری که به شکور خبر مرگ مادر را داد، برادر ناتنی بود...»
مهدی سعدی، تدوینگر در مورد تدوین فیلم توضیح داد: «به هر حال لازم است تدوین فرصت را ایجاد کند که با این نوع تدوین سعی کردیم به آن برسیم.»
در مورد بهرهگیری گروه سازنده فیلم از نمونههای شخصیتهای واقعی پرسشی مطرح شد و در پاسخ نوید پورفرج بازیگر فیلم گفت: «ما به کمپها رفتیم و آدمهای بسیار زیادی در دنیای واقعی در بیابانهای اطراف تهران زندگی میکنند و هرکسی به آنجا برود قطعا ایدههای زیادی میگیرد.»
نوید محمدزاده هم گفت: «تحقیق من هومن سیدی و گروه بود که اینجا هستند و هرچه شد، آنها راهنماییام کردند.»
سیدی همچنین در مورد شباهتهای فیلمش به «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری گفت: «کیانوش عیاری یکی از عزیران در ذهن من است. متاسفانه فیلم «خانه پدری» را ندیدم و میدانم چنین صحنهای در فیلم من وجود دارد که شبیه فیلم ایشان است. من اگر آن فیلم را میدیدم، قطعا از کار عیاری تاثیر میگرفتم و از این بابت خوشحالم که آن کار را ندیدم! این احساس از بیرون است که حس میشود ما خودمان را سانسور میکنیم ولی من دنبال این بودم که تاثیر تا جایی باشد که اهمیت دارد؛ یعنی مرگ جسم دختر مهم نیست، میخواستم به اینجا برسیم که کاراکتر دختر زنده باشد برگردد و حرفهای دلش را بگوید.»
سیدی در توضیح طراحی شخصیت معتاد گفت: «من برای کارکتر پدر و مادر خیلی تلاش کردم ولی ژاوه وند در کمپی کار میکرد و وقتی آمد حتی یک دهن آواز برای مسئول کمپ خواند و خیلی کاراکتر خاصی داشت...»
لادن ژاوهوند در ۶۳ سالگی با بازی در فیلم هومن سیدی پا به عرصه بازیگری گذاشته است. ژاوه وند در نشست خبری گفت: «من متاسفم برای کسانی که فکر میکنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کردهام.»
او گفت: «از نوید محمدزاده و هومن سیدی تشکر می کنم. آنها مثل پسران من بودند و اگر کسی بخواهد بازهم به او کمک میکنم.»
ژاوه وند گفت: «سیدی گام به گام با من بود. البته من خودم باهوشم و همه چیز را یاد میگرفتم.»
سیدی در ادامه گفت: «زندگی ژاوه وند بسار عجیب است و اگر کسی این قدرت را دارد که چنین فیلمهایی بسازد، این کار را بکند. ژاوهوند بسیار متخصص است به این دلیل که تجربیات زیادی دارد.»
در حاشیه
-در پایان جلسه دو خبرنگار با هومن سیدی و محمود گبرلو مدیر جلسه درگیری لفظی پیدا کردند و سیدی هم در پاسخ گفت اگر به دنبال این هستید که بگویید فیلم من کپی است، باید بگویم بله من ازهمه فیلمهای دنیا کپی کردهام و اگر قرار است شما اینطور صحبت کنید، ماهم میتوانیم از این نوع رفتارها داشته باشیم.
- طرح سئوالی درباره مدل موهای نوید محمدزاده نیز موجب شد این بازیگر بگوید علاقهمند است ظاهری متفاوت داشته باشد و تمایلی به اینکه شبیه همه باشد ندارد.
گفتگوی خودمانی با آزاده صمدی درباره زندگی اش
آزاده صمدی بازیگر سینما و تلویزیون ایران است که نقش های ماندگار و دوست داشتنی زیادی را تاکنون ایفا نموده است،وی به تئاتر علاقه بسیاری دارد. نمایش «آیسلند» نوشته نیکلاس بیلون، نمایشنامهنویس جوان کانادایی است که به کارگردانی آیدا کیخایی و ایفای نقش آزاده صمدی، احسان کرمی و فهیمه امنزاده در سالن تئاتر باران روی صحنه رفته و استقبال تماشاگران را به دنبال داشته است.
اتفاقی جذاب برای نمایشی برپایه «مونولوگ» که توسط سه شخصیت روایت میشود.نمایش «آیسلند» نوشته نیکلاس بیلون، نمایشنامهنویس جوان کانادایی است که به کارگردانی آیدا کیخایی و ایفای نقش آزاده صمدی، احسان کرمی و فهیمه امنزاده در سالن تئاتر باران روی صحنه رفته و استقبال تماشاگران را به دنبال داشته است.
اتفاقی جذاب برای نمایشی برپایه «مونولوگ» که توسط سه شخصیت روایت میشود. آزاده صمدی با ایفای نقش در «آیسلند» دومین تجربه متوالی حضور در نمایشی را پشت سر گذاشت که بر اساس مونولوگ خلق شده است. با او درباره تجربه اخیرش، جهانی که در بازیگری برای خودش در نظر دارد و سالهای آغازین ورود به تئاتر گفتوگو کردهایم.
صمدی در سالهای پرنشاط هنرهای نمایشی وارد دانشگاه شد و همزمان به کسب تجربه عملی پرداخت که ایفای نقش در نمایش «بیشیر و شکر» – ١٣٨٣- کاری از حمید امجد حاصل آن دوران است. این بازیگر به ویژه در سالهای اخیر بسیار فعالتر از گذشته با گروههای نمایشی همکاری میکند. به همین نسبت در سینما نیز حضور پررنگتری دارد اما بهانه اصلی گفتوگوی پیشرو استمرار حضورش در آثار نمایشی است. گفتوگو با آزاده صمدی را در ادامه میخوانید.
کمی از سالهای ابتدایی آشنایی خود با تئاتر بگویید؛ از تجربه حضور در نمایش «بیشیر و شکر» حمید امجد و دورانی که قطعا به یاد میآورید در مقایسه با امروز شور تئاتری متفاوتی بین مردم وجود داشت.
آن سالها دانشجوی تئاتر بودم و بیشتر نمایشهای مجموعه تئاتر شهر را تماشا میکردم. علاقه به تماشای نمایش از سالها قبلتر نیز وجود داشت ولی در دوران دانشگاه تشدید شد. مدتی هم دستیاری شبنم طلوعی و افروز فروزند را تجربه کردم. به واسطه همین رفت و آمدها با افشین هاشمی که انتخاب بازیگران نمایش «بی شیروشکر» آقای امجد را برعهده داشت به بازیگران این نمایش پیوستم.
سال دوم دانشگاه در این نمایش روی صحنه رفتم و بعد در یک موسسه آموزش بازیگری و کارگردانی ثبتنام کردم. دانشگاه برایم بستری فراهم آورد تا ببینم اصلا توانایی بازیگری در من هست یا نه؟ برای پاسخ به این پرسش در موسسه ثبت نام کردم و اطمینان دارم اگر به نتیجه میرسیدم چنین استعدادی نیست حتما برای موفقیت در حرفه دیگری تلاش میکردم.
نخستین نمایشی که به تماشا نشستید کار کدام کارگردان بود؟
نخستین تئاتری که دیدم نمایش «شب سیزدهم» به کارگردانی حمید امجد بود و تماشای آن کار قضیه را بسیار برایم هیجانانگیزتر کرد. عواملی اینچنین موجب شد تئاتر بیش از هر هنر دیگری به دغدغهام بدل شود.
نمونههای دیگری از آن سالها به یاد میآورید؟ به هرحال آن دوران شور و نشاط تئاتر بسیار بیشتر بود.
بله، هیچوقت نمایش «شازده احتجاب» دکتر رفیعی از ذهنم نمیرود. دکور، بازیها و اتفاقهای روی صحنه برایم به جادو بیشتر شباهت داشت. اتفاقی که با نمایش «در مصر برف نمیبارد» هم تکرار شد. همان سالها یک نمایش عروسکی خارجی نیز در ایران روی صحنه میرفت که فراموش نمیکنم همهچیز مثل جادو بود.
یا وقتی روبرتو چولی نمایش «خانه برنارد آلبا» را با بازیگران ایرانی مثل فریده سپاه منصور، پانتهآ پناهیها و عاطفه تهرانی روی صحنه برد بسیار برایم جذابیت داشت. سالن تئاتر محلی بود که من در آن جان گرفتن رویاها روی صحنه را میدیدم.
وقتی به دانشگاه بازمیگشتید خبری از این شور و هیجان بود؟
نه، واقع بینانه این بود که سیستم آموزش توان نداشت آنچه نیاز داشتید را به شما آموزش بدهد و فقط یک بستر فراهم میکرد. بیشتر محلی برای آزمون و خطا بود. عروسکسازی را بیرون از دانشگاه و در همکاری با کارگردانها فرا گرفتم. حتی فراموش نمیکنم به دلیل غیبت زیاد از درس کارگردانی خانم ماسوری حذف شدم چون همراه گروه و برای شرکت در یک جشنواره پانزده روزه به جزیره کیش سفر کرده بودیم. با تمام اینها یک حسی درونم میگفت کاری که میکنم درست است.
البته آن سالها شرایط طوری بود که واقعا کشش زیادی ایجاد میشد. حتی مخاطبان دیروز و امروز متفاوت هستند. در مجموع فضای تئاتر حرفهایتر به نظر میرسید.
دقیقا، فضا حرفهایتر بود و با مخاطب حرفهایتری هم مواجه بودیم.
مثلا در همان دوران شما فکر میکردید چقدر زمان نیاز است تا در یکی از سالنهای حرفهای تئاتر روی صحنه بروید یا مثلا به چهره تئاتری تبدیل شوید؟
واقعیت را بخواهید چه آن زمان و حتی امروز اصلا به این نکته فکر نکردم که قرار است به چه جایگاهی دست پیدا کنم. بهصورت کاملا حسی و غریزی چیزهایی که برایم جذابیت داشت را ذخیره میکردم و پیش میرفتم. آن زمان حال خوبی داشتم و مشغول کشف بودم. اصلا به فکر بیلبورد یا سردر تئاترشهر نبودم و همهاش به این فکر میکردم
که چه روزی در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه میروم. چون تا آن زمان بازیگران صاحبنامی روی صحنه سالن اصلی قدم گذاشته بودند و من هم آرزو داشتم جایی بازی کنم که بازیگران بزرگ تئاتر ایران در آن به ایفای نقش پرداخته بودند.
در این مدت هم قطعا با دشواریهای کار بازیگر خانم مواجه شدید. آیا فکر کردید که هرطور شده باید پیش رفت و کوتاه آمدن در کار نیست؟
بله، چون دقیقا برایم اتفاق افتاد. وقتی آموزشگاه میرفتم کار بسیار دشوار بود و فضای رقابتی متفاوتی وجود داشت. یک روز اعلام کردم دیگر به آموزشگاه نمیآیم و درحالی که شاگرد اول آموزشگاه بودم هیچ مقاومتی نشد. وقتی دلیل را پرسیدم پاسخ این بود که «اینجا نمونه بسیار کوچک فضای سینما است. تو اگر این را تاب نمیآوری، دوام آوردن در سینما که اصلا ممکن نیست. » پاسخ برخورندهای بود. همین نکته موجب شد مقاومت کنم.
ولی همان دوران شاهد اتفاقهایی مثل ماجرایی که برای شبنم طلوعی پیش آمد یا قبلتر سوسن تسلیمی بودید.
و همه این اتفاقها پشت سر هم رخ میداد و با هر قدم شاهد جریانهای عجیبی بودم. دیدم چیزی به اسم عدالت اصلا وجود ندارد. باید تصمیم میگرفتم این جریانها روحم را آزرده کند یا نه. فکر میکنم خود شبنم طلوعی هم در نهایت متوجه نشد چه اتفاقی افتاد؛ ولی واقعا جای تاسف دارد. چون علاوه بر استعداد، هنرمند با جربزهای بود.
بعد از بازی در نمایشی به کارگردانی دکتر رفیعی تصمیم گرفت وارد بازیگری به شیوه رئال شود و این کار را انجام داد. کارگردانی را تجربه کرد و بعد از ٩ ماه تمرین با تعدادی بازیگر جوان نمایشی را روی صحنه برد. واقعا حیف است ما افراد را به دلایل بیربط به هنر حذف کنیم و سرنوشت آنها را تغییر بدهیم.
البته همان دوران استقرار دولت نهم هم بر سرنوشت شما اثر گذاشت.
همه متوجه بودیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است ولی مگر میتوان جلوی بعضی مسائل ایستاد؟ ما در دوران اصلاحات آزادی تئاتر و سینما را دیده بودیم و در آن شرایط نفس میکشیدیم. صفهای طولانی جشنوارههای فیلم و تئاتر فجر فراموش شدنی نیست. روزگاری که فرهنگ و هنر اهمیت داشت. به هرحال برایم روشن بود
چه اتفاقی در حال رخ دادن است و بر همین اساس سعی کردم با انداختن رای به صندوق نظرم را اعلام کنم. در نهایت وقتی دولت روحانی سر کار آمد همهاش به این فکر میکردم که آیا واقعا امکان دارد به آن سالها بازگردیم؟ ولی خب گذر زمان نشان داد که قطعا چنین اتفاقی نمیافتد و نباید امید زیادی داشت.
اما یک پرسشی برایم مطرح است که معمولا در گفتوگو با هر بازیگری تکرار میشود. اینکه با توجه به وضعیت دانشگاهها و آموزشگاهها شما چطور خودتان را به روز میکنید یا مطابق جریانهای روز پیش میروید؟
خیلی به این مساله فکر میکنم. حتی گاهی به این نتیجه میرسم کارم را برای دورهای یکساله تعطیل کنم و مدتی را به گذراندن کارگاههای آموزشی بازیگری خارج از کشور اختصاص بدهم. زمانی روبرتو چولی به ایران میآمد و ما این امکان را داشتیم از نزدیک با شیوه بازی بازیگران و کارگردانی هنرمندان صاحبنام خارجی آشنا شویم، اما متاسفانه همین امکان را هم از دست دادیم.
متاسفانه جشنواره تئاتر فجر هم از کیفیت سابق برخوردار نیست و اصلا قرابتی با عنوان یک رویداد بینالمللی ندارد. این خیلی غمانگیز است و ما به عنوان بازیگر درحال دستوپا زدن هستیم. من اگر کاری انجام میدهم فقط برای روح خودم و کسب تجربه ارتباط نفس به نفس با تماشاگر است. حس ورزشکاری را دارم که با خودش در رقابت است. صحنه تئاتر برای من محل ایجاد یک ماه چالش با خودم است و همین ویژگی همهچیز را برایم جذاب میکند.
فراموش نکنیم ما همهچیز را تجربی آموختهایم و در این بیبضاعتی آموزش بازیگری کار چندانی از دستمان ساخته نیست. البته جا دارد به این نکته هم اشاره کنم که بعضا شاهد هستیم بعضی همنسلان ما به واسطه حضور در دو یا سه نمایش مشغول تدریس میشوند.
در این بین اهمیتی ندارد فقط به عنوان بازیگر تئاتر شناخته شوید؟ یا مثل بعضی اصولا خودتان را بازیگر میدانید؟
زمانی بهشدت ایدهآلیست بودم و اصلا تصور نمیکردم با سریالهای تلویزیونی همکاری کنم. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم کنار تئاتر و سینما حضور در سریالهای تلویزیونی هم ایراد ندارد؛ چون به این ترتیب با خیال آسوده به عشق اصلیام یعنی بازیگری تئاتر میپردازم. به هرحال همه بر این نکته اعتراف داریم که تامین هزینههای زندگی فقط با حضور در آثار نمایشی امکانپذیر نیست.
در فقدان نقد جدی، کیفیت بازی خود را چگونه مورد ارزیابی قرار میدهید. مثلا استقبال مخاطب یا توجه کارگردانها؟ چه چیز موجب میشود تصور کنید مسیر را درست طی میکنید؟
اول باید به این نکته اشاره کنم که در هر مقطع طوری تصمیم گرفتهام که بعدا پشیمان نباشم. گاهی هم پیش آمده که از همه کارنامه کاریام رضایت نداشته باشم اما به این نکته هم توجه دارم که حتما شرایط منجر به تصمیمگیری شده و خودم را سرزنش نمیکنم. در زمینه نقد اتفاق چندانی شاهد نیستم و سالها است
که پذیرفتهام نقد در کشور ما به شکلی کاملا سلیقهای انجام میشود. وقتی شما در رسانه ملی با برنامهای مواجه هستید که منتقدش میگوید فیلمهای اصغر فرهادی بسیار بد و فیلمهای مسعود دهنمکی بسیار خوب! هستند، تکلیف روشن است. همهچیز در این حد مغرضانه اتفاق میافتد.
دو تجربه اخیرتان «پنج ثانیه برف» و «آیسلند» هردو نمایش به شیوه مونولوگ اجرا شدند اما ایفای نقش در کدامیک دشوارتر بود؟
در «پنج ثانیه برف» ایفای نقش شخصیت اکرم را برعهده گرفتم که بسیار برایم جذاب بود، چون تابهحال تجربه بازی در چنین نقشی را نداشتم. البته در «زبان اصلی» تجربه متفاوتی را پشت سر گذاشته بودم ولی بازی در «آیسلند» طعم متفاوتی از بازیگری را برایم به همراه آورد. بنابراین جا دارد تاکید کنم
در این دو نمایش با جنس متفاوتی از بازیگری مواجه هستیم. باید به یک نکته هم اشاره کنم و آن اهمیت انتخاب نقش است. یکی از خصوصیتهای سینمای ما این است که تمایل دارد از بازیگر تیپ بسازد و ما اگر حواسمان نباشد و اندکی وابدهیم خیلی سریع به کلیشه تبدیل خواهیم شد. مثلا امکان داشت با ایفای نقش در فیلم «پنجاه کیلو آلبالو»
تا ابد به یک چهره تکراری بدل شوم اما به سرعت شخصیتی مثل اکرم در نمایش «پنج ثانیه برف» را جایگزین کردم که البته برایم یک چالش اساسی بود.بعد از آن ماجرای «آیسلند» پیش آمد که واقعیتش را بخواهید اگر دست خودم بود دلم میخواست نقش حلیم – تنها شخصیت مرد داستان – را برعهده بگیرم.
ایفای این نقش میتواند آرزوی هر بازیگری باشد و حقیقتا دوست داشتم مرد بودم این نقش را بازی میکردم. بعد از مطالعه نمایشنامه به حدی شیفتهاش شدم که میخواستم هرطور شده در آن بازی کنم.
ما در تئاتر با اسامی کارگردانهایی مواجه هستیم که بازی در نمایشهایشان مساوی با ایجاد چالش برای بازیگر است. اما در تجربههای اخیر شما خبری از همکاری با این افراد نیست و بیشتر با کارگردانهایی کار کردهاید که به نظر توانایی چندانی در این زمینه ندارند.
به هرحال همواره خودم تلاش میکنم در مسیر کاریام چالش به وجود بیاورم. مثلا وقتی با مصطفی کوشکی در نمایش «رویای یک شب نیمه تابستان» همکاری میکنم جنس بازیام تفاوت زیادی با کارهای قبلی دارد. کارگردان در این نمایش از بازیگر بازی فیزیکال میخواست که شما در کارنامهام چندان به آن برنخوردهاید.
نقش هیپولیتا در نمایش «رویای یک شب نیمه تابستان» هم کار سادهای نبود. در زندگی هم تک بعدی نیستم و بنابراین در بازیگری هم این گونه نخواهم بود. به همین دلیل میبینید بلافاصله از آن تجربه که برایتان گفتم به نشستن روی صندلی در برابر تماشاگر در نمایش «آیسلند» میرسیم.
چه عاملی موجب شد در سالهای اخیر با کارگردانهایی عموما جوان کار کنید؟
خب همیشه برای یک بازیگر بحث پیشنهاد هم مطرح است. من تلاش کردم از بین نمایشنامههای پیشنهادی همکاری با کارگردانهایی را انتخاب کنم که به تواناییشان اعتماد داشتم. از طرفی جذابیت کاراکتر هم در این مسیر موثر نبود چون همان طور که اشاره کردم تجربه نقشهای متفاوت برایم اهمیت زیادی دارد. من پویایی بازیگری را دوست دارم و به نظرم بازیگر باید با کارگردانهایی همکاری کند که تجربه و اندوخته فکری زیادی داشته باشند.
با ورود تهیهکنندهها به تئاتر این طور حس میشود که رفتهرفته اختیار بازیگر و کارگردان کاهش پیدا کرده و بعضا تهیهکننده است که میگوید کدام بازیگر در نمایش حضور داشته باشد.
این جریان در تئاتر کمتر است ولی نمیگویم اصلا وجود ندارد. البته بعضی کارگردانها با گروه مشخص همکاری میکنند و شاید این است که باندبازی و مافیا لقب میگیرد ولی همکاری با افرادی که ذهنیت مشترک و درک نزدیکتر دارند طبیعی به نظر میرسد. هرچه عرصه تئاتر گسترش پیدا کند یا در گسترهای قرار بگیریم که پول و شهرت اهمیت پیدا کند بیشتر با چنین مسائلی مواجه خواهیم شد.
یا مثلا عنوان میشود بعضی بازیگرها گیشه را بیمه میکنند.
اصلا نمیگویم چنین چیزی مطرح نیست ولی نمیتوان گفت به طور مطلق همین است. به هرحال در تئاتر باید میزانی از توانایی هم در بازیگر موجود باشد. شاید یک نفر برای مدتی چنین کارکردی داشته باشد ولی قطعا همیشگی نخواهد بود. جمله شازده کوچولو یادم میآید «به تعداد همه آدمها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد»
پس بازیگر است که مسیر نهاییاش را انتخاب میکند. در این حرفه کشف و شهود برایم بسیار جذابیت دارد مثل کودکی که وقتی به دنیا میآید آشنایی با زندگی و دریافت شناخت از محیط پیرامون را با لمس اشیا آغاز میکند.
به عنوان نمونه شما و احسان کرمی در نمایشهای «p٢» و «آیسلند» کنار یکدیگر بازی میکنید و نام یک تهیهکننده و مدیرتولید در هر دو نمایش مشترک است.
جالب است چنین بحثی به وجود آمده اما آیدا کیخایی که کارگردانی نمایش را برعهده دارد خودش معتقد است وقتی در کانادا نمایشنامه را خوانده بازیگران نقشهای «کاساندرا» و «آنا» را انتخاب کرده است. برای همکاری در این نمایش هم خودش مستقیم با من تماس گرفت. برای نقشی که احسان کرمی برعهده دارد هم کار سختی در پیش داشتیم
و این طور نبود که از ابتدا مشخص باشد قرار است بازیگر کار باشد. البته به دلیل آسیبدیدگی پا در نمایش «رویای یک شب نیمه تابستان» اصلا مشخص نبود بتوانم در «آیسلند» بازی کنم.
بازی در نمایش «آیسلند» کار سادهای نیست. دشواری کار هم از ویژگی «مونولوگ» میآید. سختی جان بخشیدن به شخصیت و ساختن اتمسفر و برقراری ارتباط با تماشاگر.
به ویژه که نمایش با حضور من در برابر تماشاگر شروع میشود و اگر کاستی به وجود بیاید به ریتم کل کار آسیب میزند. اینکه بتوانم در آغاز نمایش توجه بیننده را چنان جلب کنم که بخواهد ادامه ماجرا را بشنود اهمیت زیادی دارد.
اضطرابآور بود؟
باور کنید نه تنها در این نمایش بلکه پیش از شروع هر کار نگرانی و اضطراب دارم. در نظر بگیرید ما در یک اتاق تمرین میکردیم ولی بعد از چند روز ادامه تمرینها به سالن نمایش منتقل شد. تازه آنجا تمام تصورمان از نقشها به هم ریخت و متوجه شدیم بیان بازیگران باید طور دیگری باشد. بعد هم از جایی در ارتباط با تماشاگر است که شما متوجه میشوید
جنس بازی درست است یا باید تغییراتی به وجود بیاید. تازه در ادامه اجراها و در جریان ارتباط با تماشاگر است که کمی از این دلهره کاسته میشود.
حالا نکته اینجاست که در این میان وظیفه کارگردان در هدایت بازیگر چیست؟
به نظرم در بعضی نمایشها وظیفه کارگردان لزوما هدایت بازیگر نیست. انتخاب هوشمندانه متن، چیدمان درست میزانسن در خدمت اجرا و انتخاب بازیگران بخشی از کار را پیش میبرد. ایجاد هماهنگی میان اجزا به نحوی که خودنمایی کارگردان غالب نشود هم اهمیت زیادی دارد. کاری که آیدا کیخایی در نمایش آیسلند انجام داد
به وجود آوردن همین اتمسفر مورد نیاز بازیگران کار بود. طراحی صحنه ساده و به وجود آوردن شرایطی که بازیگر بتواند پیشنهادهای خودش را هم در نمایش اجرا کند. از هیاهو برای هیچ فاصله گرفت و این تشخیص را داشت که به آنچه بسته شده دست نزند.
پس بین شما و کارگردان درک مشترک وجود داشت.
بله و به نظرم آیدا قصد نداشت نمایش را طوری پیش ببرد که به زور اعلام کند اینجا من کارگردان هستم. همین رفتار هم نشاندهنده هوشمندی کارگردان است.
در نمایش «پنج ثانیه برف» چطور؟ چون به نظرم آنجا خودنمایی کارگردان و طراحی صحنه کاملا واضح بود.
شیوه کار کارگردان در نمایش «پنج ثانیه برف» در مقایسه با آنچه در «آیسلند» اتفاق افتاد متفاوت بود. اینجا کارگردان بسیاری اجزای شکلدهنده نمایش مثل چیدمان و طراحی صحنه را به نفع دیده شدن بازیها عقب کشید.
اصلا ایفای نقش دو شخصیت که به نظر میرسد قربانی هستند از کجا سرچشمه میگیرد؟
در «پنج ثانیه برف» همه کاراکترها قربانی بودند حتی فردی که مرتکب قتل میشد. در نمایش «آیسلند» شخصیت نمایش قربانی کاپیتالیزم است ولی بیمرزی و جهانشمولی نمایشنامه بیش از هرچیز برایم جالب بود. یعنی در متن، مناسباتی وجود دارد که به راحتی در همین تهران قابل مشاهده هستند. نویسنده هیچ روزنه امیدی برای جهان متصور نیست و تو با خودت میگویی نظر درستی دارد و این واقعیت حاکم بر جهان هستی است.
«پول» همهچیز است.
بله و این حقیقتی است که این روزها نه تنها بر کشور ما که بر تمام جهان سایه انداخته است.
پیشتر از واژه «شهود» استفاده کردید و من نمیدانم چقدر بنا بر نیاز جمله بود و چقدر آگاهانه به کار رفت، اما به نظرم تئاتر این روزها کمتر به چنین مسائلی توجه میکند.
آگاهانه است چون من برای پایان دوران بازیگریام زمان در نظر گرفتهام و بعد از آن دوران میخواهم به کسب تجربههای بیشتر و شناخت بهتر جهان تلاش کنم. این حرفه برای من همه زندگی نیست ولی فعلا یک پویایی هیجانانگیز دارد و ایستادن روی صحنه همواره قلبم را به هیجان میآورد. اما در این جهان چیزهای زیادی وجود دارد
که همچنان کشف نکردهام و دلم میخواهد با سفر به جستوجوی آنها بپردازم. اگر قرار باشد همه داشتههای هستی را در بازیگری خلاصه بدانیم به جهان و ظرف کوچکی بدل میشود که قرار است انسانهای زیادی از آن آب بنوشند قطعا نتیجه چندان جذابی نخواهد داشت.
در یکی دو سال اخیر بعضی افراد که تجربه چندانی هم در بازیگری نداشتند از ایران مهاجرت کردند و بهانهشان هم پیشنهادهای غیراخلاقی بود.
معتقدم سالم ماندن در هر حرفهای کاملا به روحیات و ذهنیات اشخاص بستگی دارد. مثلا عدهای بیان میکنند «سینما کثیف است.» خب مگر سینما جزیی از جامعه نیست؟ و آیا همهچیز در جامعه پاک و پاکیزه و تمیز است؟ به نظرم کاملا به زاویه دید افراد بستگی دارد. به هرحال این مسائل در جامعه وجود دارد و حالا بخشی از آن در سینما هم دیده میشود
ولی این طور نیست که بگوییم همه سینما ناپاک است. تفاوت اصلی اینجاست که به دلیل شهرت افراد، هر اتفاقی در سینما رخ میدهد در جامعه و بین مردم نمود و بازتاب گستردهتری پیدا میکند. در نهایت اگر سینما بیمار است پس مشکلی در کل جامعه وجود دارد که باید به آن توجه کرد. به عنوان مثال اگر ملاک قضاوت ما آمار طلاق در میان اهالی سینما باشد؛ کافی است به راهروهای دادگاههای خانواده سر بزنیم و آمار طلاق در کشور را جستوجو کنیم.
دقیقا، طوری مطرح میشود که گویا اصناف دیگر مشکل ندارند.
بله، جامعه در مرحله گذار قرار دارد و طبیعی است که نسبت به سی سال قبل ملاکهای متفاوتی به میان بیاید. ما بین آنچه سه دهه قبل ارزش تلقی میشده و مسائلی که امروزه به عنوان ارزش مطرح هستند، گیر افتادهایم. همچنان تابوهایی وجود دارد ولی در مرحلهای است که باید از آن عبور کنیم. در نهایت به شخص بازمیگردد.
اگر کسی بخواهد سالم زندگی کند هیچ چیز نمیتواند مانع شود. ما هر روز در معرض دوراهی انتخاب قرار میگیریم و عملکرد نهایی است که نشان میدهد حقیقتا چطور آدمی هستیم.
صحبت های جالب هومن سیدی در مورد قهر با شهاب حسینی
برنامه «من و شما» به تهیهکنندگی هادی قندی و اجرای آرش ظلیپور روز گذشته میزبان هومن سیدی و سیامک عباسی بود. هومن سیدی با حضور در برنامه «من و شما» گفتوگویی متفاوت انجام داد و پاسخگوی سوالاتی بود که کمتر تا به حال از او پرسیده شده است.
به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی برنامه، او در ابتدای این گفتوگو درباره اینکه چرا از میزان اعتراضی بودن او در طول این سالها کم شده است؟ گفت: احساس کردم اگر کمتر اعتراض کنم بهتر است؛ هیچ کسی خوشش نمیآید کسی کنارش باشد که مدام غر بزند. من آن موقع خیلی ایدهآل به شرایط نگاه میکردم و داشتم چنگ میزدم تا به آن ایدهآل نزدیک شوم، بعدها فهمیدم که این کار اشتباه است و از طرفی هم در خودم اصلاحاتی انجام دادم.
سیدی در پاسخ به سوال مجری که از او پرسیده بود «الان دقیقا چی روی مخته» گفت: از کجا فهمیدی الان یک چیزی روی مخمه؟! از تمام آدمهایی که احساس میکنند بودند و متوجهتر هستند نسبت به دیگران به هم میریزم. این بزرگترین اذیت است و در حرفه ما هم زیاد است؛ آدمهایی که بیجهت گندهاند و درونشان تو خالی است و فقط حرف میزنند. من تلاش میکنم که این طور نباشم و اصلا دلم نمیخواهد در این دستهبندی قرار بگیرم.
مجری برنامه کودک بودم!
هومن سیدی درباره ۱۵ سال پیش و زمانی که از رشت به تهران آمد، گفت: آن زمان که آمدم میدانستم این اتفاق برایم میافتد، اعتماد به نفس کاذب داشتم؛ مطمئن بودم که یک چیزی میشوم.
او درباره گذشتهاش گفت: از ١٢ - ۱۳ سالگی علاقه مند به بازیگری شدم یک دورهای در تلویزیون مرکز گیلان مجری برنامه کودک بودم و ١٥، ١٦ سالگی برنامهسازی کردم. بعد از یک مدتی از تلویزیون اخراج شدم که دلیل آن اخراج خیلی شخصی بود؛ یک آدمی خیلی گل درشت بود از قیافه من خوشش نمیآمد و بعد هم که پسرش را آورد اما من برای جایگاه فعلیام باید از از تشکر کنم.
اجاره خانهام ۱۵۰هزار تومان بود
سیدی درباره وضعیت مالی و شکل زندگی که در کودکی تجربه کرده است، گفت: پدر و مادرم کارمند بودند و الان بازنشسته شدند و حسرت چیزی را نداشتم اما فقر را بسیار تجربه کردم چون خودم تصمیم گرفتم در یک شهر بزرگ زندگی کنم. من با دیوانگی این کار را کردم؛ یک خانه گرفتم که پول اجازهاش را نداشتم، یادم میآید ١٥٠ هزار تومان اجارهاش بود. او پس از این حرفها عنوان کرد که اولین ماشینش رنو بوده و بعد از آن دوو ماتیز خریده است.
وی ادامه داد: شهاب حسینی بالای سر من است اما من که نگفتم محمدرضا گلزار تک ستاره است. چرا زحمات یک آدم را نمیپذیرید. او همیشه به جای اینکه پایین برود بالا میرود.
هومن سیدی درباره اطلاق واژه سوپراستار درباره محمدرضا گلزار نیز گفت: سوپراستار بودن ویژگی های منحصر به فردی دارد لزوما با توجه به بعد بازیگری نمیشود که به یک کسی بگوییم سوپراستار و منتقدان باید دراین باره بیشتر تحلیل کنند نه من، همان طور که در جشن حافظ هم دیدیم که به او تندیس دادند.
به بدترین جایی که یک بازیگر میتوانست برسد رسیدم
کارگردان خشم و هیاهو در پاسخ به این سوال که در کارنامه بازیگری اش اشتباهاتی وجود دارد حرف آرش ظلی پور را تایید و از حضور در خیلی از کارها اظهار پشیمانی کرد و گفت: یک دوره بازیگری را رها کردم و انگیزههای درونم از بین رفت، به دلیل فقر مالی تلاش کردم از این مسیر فقط امرار معاش کنم و بتوانم زندگیام را سرپا نگه دارم. به واسطه یک لج و لجبازی به بدترین جایی که یک بازیگر میتوانست برسد خودم را رساندم و خیلی زیاد در کارهایی که پشیمان هستم حضور داشتم.
نقد تند هومن سیدی به خبر ۲۰:۳۰
سیدی در نقد تندی که نسبت به خبر ۲۰:۳۰ داشت درباره موضع تلویزیون نسبت به سریال «عاشقانه» گفت: تلویزیون چرا اینقدر با عاشقانه بد بود؟ تصاویر من در عاشقانه را مانند جانی ها و اراذل شطرنجی میکنند با این عنوان که او خانواده ها را از هم میپاشاند! منوچهر در تلویزیون سریال ساخته من در تلویزیون کار کردم اینکه یک مدیومی آزادی هایش کمتر است را همه ما میدانیم و پذیرفتیم. اما من دلخور شدم از این برخورد و حقیقتش این است که نمیخواستم به این برنامه بیایم چون حس میکردم به من و همکارانم توهین شده اما بعد فکر کردم و دیدم اینجا خانه من هم هست و وقتی اینجا هستم یعنی تلویزیون با من مشکلی ندارد وگرنه دعوتم نمیکردید. بنابرین نباید با هم جنگ کنیم و دیگر زمان شمشیر را از رو کشیدن گذشته و این رفتار خیلی بدوی است.
شهاب حسینی از من دلخور است
در بخش تصاویر برنامه او با دیدن عکس حامد بهداد گفت: او نمودار یک قلب پاک برای من است و در قلبش چیزی نیست. او خیلی حرفه ای و خفن است.
کارگردان «اعترافات ذهن خطرناک من» با دیدن امیر جدیدی و این سوال که چه چیز باعث شد او را که مربی تنیسش بود برای بازیگری انتخاب و یک ستاره به سینما معرفی کند، گفت: امیر خیلی روی مخم رفت، رفتم خانه بگیرم او هم بود گفتم اگر این باشد من نیستم و او و دوستانش رفتند. زمانی که خواستم آفریقا را بسازم مدام توی ذهنم می آمد زنگ زدم به او گفتم : "میای ؛ اما حواست باشه که این سینماست و باید حرف من را گوش کنی و رئیس منم!"
هومن سیدی بعد از نیم نگاهی به عکس شهاب حسینی خطاب به ظلی پور گفت: شهاب دوست بسیار قدیمی من است؛ کاری که شهاب حسینی برای من انجام داد در سالهایی که من خیلی از بازیگران عزیزمان که الان دوست دارند با من دوست باشند حاضر نبودند حتی نمیخواستند با من عکس یادگاری بگیرند دعوت من را در آفریقا پذیرفت بی آنکه دستمزدی بگیرد. شهاب خیلی انسان شریفی است با اینکه الان باهم قهر هستیم؛ او با من قهر است فکر کنم! حتی نمیدانم سر چی اما خبر دارم. اما میخواهم این را بداند که هنرش برای من بسیار هنر بالایی است چون اخباری که دارد برای هنرمندان پیشکسوت چه کارها می کند به گوش من می رسد.
حواشی فیلم سیزده:
فیلم "سیزده" او با سرمایه گزاری مستقیم بابک زنجانی تولید شده که دومین سرمایهگذاری مستقیم بابک زنجانی در سینمای ایران است. که به این خاطر از جشنواره برلین حذف شد
هومن سیدی درباره توقیف فیلمها می گوید:
احساس میکنم چند سال است درباره توقیف فیلمها حرف زدیم و اگر قرار بر این بود که اتفاقی بیفتد، میافتاد. احساس میکنم تبدیل به یک آدم غرغرو شدهام. خستهام. انگار باید به خودمان بگوییم همینی که هست! اگر میتوانی کار انجام بده.»
او می گوید : «دلش میخواهد به چیزی که دارد راضی باشد»، : « شاید خسته شدهام. شاید پیر شدهام. شاید سنم رفته است بالا. شاید به دلیل اتفاقات خیلی بزرگی که در زندگیام افتاده، تجربههای عجیبی را از سر گذراندم. من و فیلمسازهای امثال من همه این حس و حال را داریم.
هومن سیدی، محمدرضا گلزار را سوپراستار دانسته، هدیه تهرانی ،محمدرضا فروتن و ابوالفضل پورعرب را سوپراستار های گذشته و از بازیگران جدید: امیر جدیدی، ماهور الوند و پردیس احمدیه را دارای پتانسیل خوبی برای سوپراستار شدن در آینده می داند.
نشست خبری فیلم سینمایی "مغزهای کوچک زنگ زده" به کارگردانی "هومن سیدی" در پردیس سینمایی ملت با اجرای محمود گبرلو برگزار شد.
در این نشست هومن سیدی کارگردان اثر، نوید محمدزاده، فرهاد اصلانی، فرید سجادی حسینی بازیگران و مهدی سعدی تدوینگر، پیمان شادمانفر فیلمبردار، مهران ملکوتی صدابردار، سعید سعدی تهیه کننده، سایر عوامل اجرایی فیلم مغزهای کوچک زنگ زده حضور داشتند.
سیدی درباره احتمال اتهام سیاه نمایی بر فیلم مغزهای کوچک زنگ زده گفت: ممکن است حق در مورد سیاه نمایی با برخی باشد ولی ما در فیلم نمی خواستیم هیچ چیز را سیاه نشان دهیم. اتفاقاً فیلم دارای المان های امیدبخش بود و من عمداً پایان فیلم را کاملاً نورانی و روشن گذاشتم.
وی در ادامه افزود: اتفاقات این فیلم به شدت به واقعیت نزدیک بود. یادم می آید در لوکیشن فیلمبرداری آن سمت خیابان دقیقاً اتفاقی مثل صحنه های خشن فیلم دیده می شد. البته داستان این فیلم برای زندگی خاصی نیست. در اینجا لازم می دانم دوستان ناجی هنر تشکر کنم زیرا فیلم های بسیاری به ما نشان دادند و به شدت در نزردیک شدن به واقعیت به ما کمک کردند.
شادمانفر فیلمبردار اثر درباره نوع فیلمبرداری اثر گفت: در مورد این فیلمبردارذی اکثر پلان ها دوربین روی دست بود اما تمام تلاشم ابن بود که پلان ثابت نداشته باشیم و دوربین روی دست تکرار فیلم های قبلی نباشد.
هومن سیدی درباره مخاطب فیلم "مغزهای کوچک زنگ زده" افزود: هر فیلمی مخاطب خاص خود را دارد اما این نیست که مخاطب همبشه با خوشحالی از سینما بیرون بیاید. سینما نیازمند همه نوع ژانر و داستان است و این فیلم هم مخاطب خاص خود را پیدا خواهد کرد. سینما نیازمند گریه و ناراحتی و دارم هم هست و همیشه نباید همه راضی و خوشحال از سینما خارج شوند.
وی درباره ریتم فیلم ادامه داد: من به عمد ریتم را در بخش های پایان پایین آوردم تا فیلم فرودی نرم داشته باشد. این تکنیکی بود که ما در فیلم به کار بردیم تا اوج داستان به خوبی به پایانی این چنین ختم شود.
لادن ژاوه وند بازیگر فیلم درباره چگونگی درک نقش خود گفت: متاسفم برای کسانی که در تهران زندگی می کنند و وضع کارتن خواب ها را ندیده اند. هومن سیدی به هیچ عنوان غلو نکرده زیرا من در این محیط ها زندگی کرده است. برای من بازی در این نقش به هیچ وجه سخت نبود چون گروهی بزرگ به سرپرستی هومن سیدی با ما بود.
در انتهای این نشست هومن سیدی در اعتراض به سوال یکی از خبرنگاران قصد ترک سالن را داشت و از آن پس بعد از بحث با آن خبرنگار به هیچ سوالی پاسخ نداد. نشست خبری مغزهای کوچک زنگ زده با اعتراض برخی خبرنگاران و برخورد تند محمود گبرلو با آنان روبرو شد.
0 دیدگاه